بررسی شبهات پیرامون نهج البلاغه
قسمت دوم
بررسی خطبه92 (2)
در درس گذشته بیان کردیم: خطبه امیرالمومنین(علیه السلام) در هنگام هجوم مردم برای بیعت با ایشان، باید تأویل شده، جهت ایراد آن معین شود و همان گونه که صدور این خطبه از آن حضرت در ظاهر با وجود نص در تعارض است، با قبول افضلیت آن حضرت نیز ناسازگار است.
در این درس به ارائهی شواهدی می پردازیم که نشان میدهد: آن حضرت به خاطر اتمام حجت با مردم ابتدا از قبول حکومت سرباز میزنند تا اصرار آنها را به خودشان نشان دهد و از بهانه جویی آنان در نافرمانی و شکستن پیمان جلوگیری کند.
عموم مردم شناخت صحیحی از آن حضرت نداشتند
به عنوان مقدمه و برای روشن شدن اینکه چرا امیرالمومنین(علیه السلام) با مردم اتمام حجت کرد، لازم است نشان دهیم: مردمی که برای بیعت با آن حضرت هجوم آوردند، شناخت صحیحی از مقام ایشان نداشتند. این گونه نبود که مردم آن زمان به اشتباه خود پی برده، مظلومیت آن حضرت را درک کرده باشند و برای احقاق حق الهی آن حضرت با ایشان بیعت کنند.
امیرمومنان (علیه السلام) می فرماید:
«... فَتَأکَّدَ عِندَ النّاسِ نَباهَةُ قَومٍ وَ خُمُولُ آخَرینَ فَکُنّا نَحنُ مِمَّن خَمَلَ ذِکرُهُ وَخَبَت نارُهُ وَ انقَطَعَ صَوتُهُ وَصیتُهُ حَتّی أکَلَ الدَّهرُ عَلَینا وَ شَرِبَ وَ مَضَتِ السِّنُونَ وَ الأحقابُ بِما فیها وَ ماتَ کَثیرٌ مِمَّن یُعرَفُ وَ نَشَأ کَثیرٌ مِمَّن یُعرَفُ وَ نَشَأ کَثیرٌ مِمَّن لایُعرَفُ . »1
... پس شهرت گروهی نزد مردم بیشتر شد و گم نامی گروهی دیگر شدت یافت. پس ما از آنانی بودیم که یادشان فراموش شد و آتش آنها خاموش گشت و صدا و آوازه آنان بریده شد تا آنان که روزگار بر ما خورد و نوشید]اوضاع بر وفق مراد دیگران گذشت[ و سالیان دراز با حوادثش سپری شد و بسیاری از آنان که شناخته شده بودند ]و مرا میشناختند[، مردند و آنانی که سرشناس نبودند]و مرا نمیشناختند[، رشد کردند.
جندب بن عبدالله میگوید: پس از بیعت با عثمان، نزد آن حضرت رفتم و پرسیدم: چرا مردم را دعوت نمیکنی تا حق خود را پس بگیری؟ آن حضرت پس از آن که میگوید: دو نف از صد نفر با من بیعت نخواهند کرد، به جندب میگویند که اکنون زمان این اقدام نیست. سپس جندب به عراق میرود و از فضائل امیرمومنان(علیه الاسلام) سخن میگوید، اما مردم به او توجهی نکرده، او را از خود میرانند تا به دست ولید بن عقبه به زندان می افتد.2
در جای دیگر، در توجیه ا ین که چرا پس از عثمان با وجود شخصیتی همچون امیرمومنان(علیه السلام)، طلحه و زبیر طمع حکومت داشتند و مجال طرح ا ین ادعا را در جامعه باز میدیدند: ابن ابی الحد ید از استاد خود چنین بازگو می کند:
«لأنَّ عَلِیّاً دَحَضَهُ الأوَّلانِ وَ أسقَطاهُ وَ کَسَرا نامُوسَهُ بَینَ النّاسِ فَصارَ نَسیاً مَنسِیّاً . » 3
چرا که دو خلیفهی اول آن حضرت را رد کردند ]و حجت او را باطل ساختند[ و او را پایین آورده، جایگاه ]و آبرویش[را میان مردم شکستند. پس به کلی فراموش شد.
حضرت، خود در ا ین باره میفرماید:
«حَتّی إذا مَضی لِسَبیلِهِ جَعَلَها فی جَماعَةٍ زَعَمَ أنی أحَدُهُم فَیاَللهِ وَلِلشُّوری! مَتَی اعتَرَضَ الرَّیبُ فِیَّ مَعَ الأوَّلِ مِنهُم حَتّی صِرتُ اُقرَنُ إلی هذِهِ النَّظائِرِ ! » 4
تا آنکه [عمر] به راه خود رفت و[مرد] حکومت را در گروهی گذاشت که گمان کرد من هم یکی از آنها هستم. پناه بر خدا از این شورا! کدام زمان شکی در ]مقایسهی[ من با اولین آنها پدیدار شد تا با همچون اینهایی همنشین [و برابر] شمرده شوم!
تأثیر دو خلیفه اول در جامعه چنان بود که آن حضرت را از تصحیح بدعتهای آنان باز میداشت. آن حضرت در خطبهای ضمن آنکه بیش از سی مورد از بدعتهای گذشتگان را برمیشمرد، بیان میکند:
«وَاللهِ لَقَد امَرتُ النّاسَ ان لایَجتَمِعُوا فی شَهرِ رَمضانَ الّا فی فَریضَةٍ وَ أعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فی النَّوافِلِ بِدعَةٌ فَتََنَادی بَعضُ اهلِ عَسکَری مِمَّن مَعی: یا اهلَ الاسلامِ ! غُیِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ یَنهانا عَنِ الصَّلاةِ فی شَهرَ رَمَضانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَد خِفتُ أن یَثُورُوا فی ناحِیَةِ جانِبِ عَسکَری . »5
به خدا سوگند! مردم را امر کردم که در ماه رمضان جز برای نماز واجب جمع نشوند] فقط نمازهای واجب را به جماعت بخوانند[ و به آنها اعلام کردم اجتماع آنها در نافلهها ]به جماعت خوانمدن نافله[ بدعت است. پس برخی از لشکریانم که با من بودند، ندا دادند: ای مسلمانان! سنت عمرتغییر کرد! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان نهی میکند! و ترسیدم که در گوشه لشکرم شورش کنند.
این شواهد و نظیر آن نشان میدهد: اکثر مردم، امیرالمومنین(علیه السلام) را به عنوان «امام» نمیشناختند و حداکثر شأنی که برای آن حضرت قایل بودند، این بود که بعد از سه خلیفه گذشته، عهدهدار حکومت گردد و به سیره ی آنان رفتار کند.6
در این شرایط به جاست تا آن حضرت با مردم اتمام حجت کند. چرا که میداند آنها به دنبال حق و حقیقت نیامدهاند و تاب حکومت الهی و عادلانهی او را نخواهند داشت. ولی حال که خود –به هر علتی- طالب زمامداری آن حضرت هستند، باید حجت بر آنها تمام شود تا در صورت تخلف، عذر و بهانهای نداشته باشند.
حضرت خود به آگاهی از نسبت به وضعیت مردم، اشاره میکند:
«ثُمَّ استَخرَجتُمُونی ایُّها النّاسُ مِن بَیتی فَبایَعتُمُونی عَلی شَنَأٍ [شَینٍ] مِنّی لأمرِکُم وَ فَراسَةٍ تَصدُقُنی عَمّا فی قُلُوبِ کَثیرٍ مِنکُم . »7
سپس شما [خود] مرا از خانهام بیرون آورید و با من بیعت کردید، با وجود دشمنی و نفرتی[ننگ و عاری] که از حکومت بر شما داشتم و تیزهوشی و فراستی که مرا نسبت به آنچه در دل بسیاری از شما بود، تأیید میکرد.
اتمام حجت
زمانی که امیرالمومنین(علیه السلام) ض2قصد جنگ با معاویه داشت، در خطبهای به تحریض و تهییج مردم برای شرکت در جنگ پرداخت. از جمله با اشاره به وقایع گذشته، فرمود:
«... فَجِئتُمُونی راغِبینَ الیَّ فی امرِکُم حَتَّی استَخرَجتُمُونی مِن مَنزِلی لِتُبایِعُونی فَالتَوَیتُ عَلَیکُم لِابلُوَ ما عِندَکُم فَرادَدتُمُونی القَولَ مِراراً وَ رادَدتُکُم وَ تَدَاکَکتُم عَلَیَّ تَداکَّ الابِلِ الهیمِ عَلی حِیاضِها حِرصاً عَلی بَیعَتی حَتّی خِفتُ أن یَقتُلَ بَعضُکُم بَعضاً . »8
... پس با رغبت به من در [به دست گرفتن] حکومت خود، سراغ من میآمدید تا مرا برای بیعت از خانه خارج ساختید. پس، از شما سرپیچی کردم[روی برگرداندم] که آنچه را نزد شماست بیازمایم ]اصرار و پایداری شما را بیایداری شما را امتحان کنم[ پس سخن ]خود را[ بارها تکرار کردید و من نیز همان جواب را به شما برگرداندم و به خاطر حرص در بیعت با من، همچون شتر تشنه که به آبشخور هجوم میبرد، بر من هجوم آورید که ترسیدم بعضی از شما بعضی دیگر را بکشید.
در این فرمایش، آن حضرت علت درنگ در پذیرش پیشنهاد مردم را آزمودن آنها بیان میکند که در نتیجهی آن، اصرار و پافشاری مردم در بیعت با آنها بیان میکند که در نتیجه آن، اصرار و پافشاری مردم در بیعت با آن حضرت نمایان میگردد و برای بیعت با ایشان هجوم می آورند و رغبت خود را به زمام داری و حکومت آن حضرت آشکار می کنند. با این عمل ، امیرمؤمنان علیه السلام عاملی قوی را برای اتمام حجّت برمردم به دست می آورد ولذا درمواضع مختلف که با سستی وبیعت شکنی آنان مواجه می شود ، اصرار و رغبتشان را در بیعت با خود به یاد آن ها می آورد و جلوی هر گونه بهانه جویی را می گیرد. ازجمله درادامه ی همین خطبه ، می فرماید:
« یا مَعشَرَ المُهاجِرینَ وَ الأنصارِ وَ جَماعَةَ مَن سَمِعَ کلامی ! أوَ ما أوجَبتُم لی عَلی أنفُسِکُمُ الطّاعَةَ ؟ أما بایَعتُمُونی عَلَی الرَّغبَةِ ؟ ألَم آخُذ عَلَیکُمُ العَهدَ بِالقَبُولِ لِقَولی ؟ أما بَیعَتی لَکُم یَؤمَئذٍ أوکَدُ مِن بَیعةِ أبی بَکرٍ وَ عُمَرَ ؟ فَما بالُ مَن خالَفَنی لَم یَنقُض عَلَیهِما حَتُی مَضَیا وَ نَقَضَ عَلَیَّ وَ لَم یَفِ لی؟... . » 9
ای گروه مهاجرین و انصار و ای گروهی که سخن مرا می شنود ! مگرخود اطاعت مرا برخودتان واجب نکردید ؟ و مگر با رغبت با من بیعت نکردید ؟ آیا ازشما پیمان نگرفتم که سخن مرا قبول کنید ؟ مگر بیعت من مؤکدتر و شدیدتراز بیعت ابوبکروعمرنیست ؟ پس مخالف مرا چه می شود که با آن دو نقض پیمان نکرد تا مردند اما ( بیعت خود با ) من را نقض می کند و ( به عهد خود ) با من وفا نمی کند؟... .
هم چنین امام علیه السلام ازهمان ابتدای بیعت به مردم گوشزد می کرد:
بیعت با من هم چون بیعت با خلفای قبل نبود و خود شما با من بیعت کردید ، اما شما به دنبال امری دیگر هستید و من هدفی دیگر دارم و بدانید که به خاطر آمال و آرزو های شما ، از وظیفه ی خود دست بر نمی دارم:
« لَم تَکُن بَیعَتُکُم إیّایَ فَلتَةً وَ لَیسَ أمری وَ أمرُکُم واحِداً . إنّی اُریدُکُم لِلّهِ وَ أنتُم تُریدُونَنی لأنفُسِکُم . أیُّها النّاسُ ! أعینُونی عَلی أنفُسِکُم وَ أیمُ اللهِ لأنصِفَنَّ المَظلُومَ مِن ظالِمِهِ وَ لأقُودَنَّ الظّالِمَ بِخَزامَتِهِ حَتّی اوُرِدَهُ مَنهَلَ الحَقِّ وَ إن کانَ کارِهاً . »10
بیعت شما با من ناگهانی ( و به دون فکر و اندیشه) نبود و کار من و شما یکان نیست. من (حکومتِ بر) شما را برای خدا می خواهم و شما برای خود می خو اهید ( به دنبال رفاه دنیای خود هستید). ای مردم ! مرا بر (اصلاح کار) خودتان یاری کنید . به خدا سوگند ! دادِ مظلوم را از ستمگر می ستانم و مهار ظالم را کشیده ، به آبشخور حق وارد می کنم ، هر چند ناخرسند باشد.
لذا در ابتدای امارت خویش آینده ای دشوار را برای مردم ترسیم کرد:
«... ألا وَ إنَّ بَلِیَّتَکُم قَد عادَت کَهَیئَتِها یَومَ بَعَثَ اللهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله و سلم وَالَّذی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً وَ لَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سَوطَ القِدرِ حَتّی یَعُودَ أسفَلُکُم أعلاکُم وَ أعلاکُم أسفَلَکُم وَ لَیَسبِقَونَّ سابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا وَاللهِ ماکَتَمتُ وَ شمَةً وَ لاکَذِبتُ کِذبَةً وَ لَقَد نُبِّئتُ بِهذَا المَقامِ وَ هذَا الیَومِ . »11
« ... آگاه باشید ! آزمایش و امتحان شما بار دیگر هم چون روزی که خدا پیامبرش را مبعوث کرد ، بازگشته است ( به شما روی آورده است ) . سوگند به آن که پیامبر را به حق مبعوث کرد ! به سختی با هم مخلوط می شوید و از یکدیگر جدا می گردید و هم چون هم خوردن غذا در دیگ ، به هم می خورید ( مورد آزمایش ها و امتحان های سخت واقع می شوید) تا آن که ذلیل، عزیز شود و عزیز، ذلیل گردد )و یا مؤمن، کافر شود و بالعکس و یا آن که زیر و رو شوید) وگذشتگانی که کوتاهی کردند (در یاری من و یا یاری رسول خدا) پیشی بگیرند و آنان که سبقت گرفتند ( در بیعت با من هم چون طلحه و زبیر و یا در نصرت رسول خدا) کوتاهی کنند. به خدا سوگند! هیچ کلمه ای را کتمان نکردم و دروغی نگفتم و بی تردید ( از جانب رسول خدا) به ا ین جایگاه و این روز آگاه شده بودم. »
این همه ، از آن جهت بود که در دوران حکومت عمر و عثمان وضع مالی آن ها بهبودی یافته بود و دنیوی و مادّی شدن مردم ظهور بیش تری پیدا کرده بود و به دلیل فتح های به دست آمده ، غنایم و اموال زیادی بین گروه هایی از مردم تقسیم شده بود.
از جمله ی آزمایش هایی که از همان ابتدای حکومت آن حضرت، مردم بدان مبتلا شدند ؛ تقسیم بیت المال به طور مساوی بود . به خصوص آنان که در دوران خلیفه ی دوم و سوم در سهم بیت المال نصیب بیش تری داشتند و به این ترتیب ثروتی هنگفت گرد آورده بودند ، این عمل آن حضرت را تاب نیاوردند و مخالفت و پیمان شکنی را آغازکردند. اما آن حضرت در همان روزکه مردم با ایشان بیعت کردند، موضع صریح خود را در تقسیم مساوی بیت المال بیان کرد و استقامت خود را در این امر ، به همگان اظهارداشت.12
شواهدی از خطبه ی 92
با دقت در خطبه ی 92 که مورد استناد مخالفان قرار گرفته است ، به شواهدی برخورد می کنیم که صدور این خطبه را به منظور اتمام حجت ، تایید می کند.
در ابتدا پس از آن که امام علیه السلام به مردم می گوید : مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید ؟ دلیل این کار را مواجهه با آینده ای تاریک بر می شمرد که قلب ها برآن استوار نمی ماند و عقول توانایی درک آن را ندارد . این خود به کنایه روشن می کند : آن مردم تاب تحمّل حکومت آن حضرت را ندارند و برای آن ها حکومت امیرمؤمنان علیه السلام بهتر ازحکومت دیگران نیست . چرا که اگر آن حضرت حاکم شود ،مخالفت با ایشان پیمان شکنی بوده ، گناهی بزرگ خواهد بود و آن حضرت با پیمان شکنان خواهد جنگید . اما اگر آن حضرت وزیر و مشاور باشد، مخالفت با او مصداق نقض پیمان نبوده ، لذا دست آن حضرت بر جنگ با آنان باز نمی شود .
سپس با بیانی صریح تر می فرماید: اگر من حکومت بر شما را قبول کنم، آن گونه که خود می دانم ، عمل می کنم و حرف و سرزنش کسی مرا از عمل به وظیفه ام باز نمی دارد ؛ هرچندکه جامعه به جنگ داخلی مبتلا شود.
لذا در ادامه حضرت می فرماید : اگر کس دیگری را حاکم کنید ، همان طور که در دوران حاکمان گذشته به نبرد با غاصبان نپرداختم و با مخالفان خود نجنگیدم ؛ در این حالت نیز به حکومت دیگری تن می دهم و بنای مخالفت و جنگ نخواهم داشت و در هر صورت ، برای شما که به دنبال منافع دنیوی هستید ونه احکام الهی، وزارت من بهتر است تا امامت و حکومت من.
لذا در مجموع ، این خطبه و بیانات دیگری که پیش ازاین ارائه کردیم، قراینی است بر این که: آن حضرت به منظور اتمام حجت و نشان دادن اصرار مردم به خودشان ، ابتدا از پذیرش پیشنهاد بیعت خودداری می کند و به این وسیله راه عذر وبهانه را در نقض پیمان و ترک اطاعت برمردم می بندد و دست خود را در سرزنش آن ها و در نهایت جنگ با آن ها باز می کند . بنابراین استناد به این خطبه ها و ادعای عدم وجود نص الهی بر حکومت امیر مؤمنان علیه السلام ، استنادی بی دلیل است.
پا نویس
1- شرح ابن ابی الحدید 20/299 و نظیر آن :همان 20/326 ، ق733 و نهج السعادة 1/253 ، خ77 .
2- بحارالانوار 29/432 ، ح17 ، به نقل از امالی ، طوسی 1/234 ، المجلس التاسع ، ح 7 و شرح ابن ابی الحدید /58 و نظیر آن : بحارالانوار 29/633 و همان 32/61 ، به نقل از مدائنی .
3- شرح ابن ابی الحدید 9/28-29 .
4- نهج البلاغه / خ3 و نظیر آن : همان ، نامه ی 9 و بحارالانوار 29/551 و 552 و همان 33/ 88 و 89 از ابن ابی الحدید و همان 38/176 .
5- کافی 8/62-63 ، ح 21 ، خطبةامیرالمومنین علیه السلام فی الفتن والبدع و نظیر آن : شرح ابن ابی الحدید 12/283 و بحارالانوار 34/ باب علةتغییر امیرالمومنین علیه السلام بعض البدع فی زمانه .
6- بحارالانوار30/17 .
7- بحارالانوار 32/61وشرح ابن ابی الحدید 1/307 ، به نقل از مداینی . خطبه ی آن حضرت مربوط به روزهای حکومت است .
8- احتجاج 1/172 ، باب احتجاجه علیه السلام فی الحثّ علی المسیر إلی الشّام وبحارالانوار 32/387 و ارشاد مفید 1/255 ، فصل ومنکلامه لما عمل علی المسیر إلی الشّام ... .
9- نظیر این مضمون به خصوص در برابر پیمان شکنی طلحه و زبیر از آن حضرت نقل شده است: نهج البلاغه/خ 8 ، خ 137 ، خ 213 ، خ 229 ، ک 54 و بحارا لانوار32 / باب بیت امیرالمؤمنین علیه السلام و ماجری بعدها .
10- نهج البلاغه/خ 136 و نظیر آن : بحارالانوار32/33 ، ح19 و ارشاد، مفید1/237، فصل و من کلامه حین تخلّف عن بیعته ... .
11- نهج البلاغه / خ16 و نظیر آن : کافی 8/67 و 68 ، ح 63 و بحارالانوار 32/46 و نهج السعادة1/201 ، خ58 .
12- رک . بحار الانوار 32/17-33 وهمان 34/203-209 و نهج البلاغه/خ126 و خ 205 .