طرح شبهه:
عبد الرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهّابی، در مقالهاش با عنوان « قصة حرق عمر رضى الله عنه لبیت فاطمة رضى الله عنها» که در سایت «فیصل نور» آمده، در باره روایت نظام معتزلی و اعتراف او به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه مىنویسد:
ونقل أبو الفتح الشهرستانی فی کتابه الملل والنحل 1/57: وقال النظّام: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت الجنین من بطنها. وکان یصیح [عمر] احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین. انتهى کلام الشهرستانی.
قال الصفدی فی کتاب الوافی بالوفیات 6/76 فی حرف الألف، عند ذکر إبراهیم بن سیار، المعروف بالنظّام، ونقل کلماته وعقائده، یقول: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها!
یا لک من مفلس: فإن الشهرستانی یعدد هنا مخازی وضلالات النظام المعتزلی وذکر من بلایاه أنه زعم أن عمر ضرب فاطمة حتى ألقت جنینها. قال الشهرستانی « ثم زاد على خزیه بأن عاب علیا وابن مسعودی وقال: أقول فیهما برأیی ». أرأیتم معشر المسلمین منهج الرافضة فی النقل.
کذلک فعل الصفدی فی تعداد مخازی عقائد المعتزلة باعترافک.
اصل کلام شهرستانی و صفدی در نقد شخصیت نظام:
محمد بن عبدالکریم شهرستانى (متوفای548هـ) در الملل و النحل مىگوید:
النظامیة، اصحاب إبراهیم بن یسار بن هانىء النظام وقد طالع کثیرا من کتب الفلاسفة وخلط کلامهم بکلام المعتزلة وانفرد عن اصحابه بمسائل...
الحادیة عشرة میله إلى الرفض ووقیعته فى کبار الصحابة قال اولاً لا امامة الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على علی رضی الله عنه فى مواضع واظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعة الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعة أبى بکر یوم السقیفة ونسبه إلى الشک یوم الحدیبیة فى سؤاله الرسول علیه الصلاة والسلام حین قال أ لسنا على حق أ لیسوا على الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلَمِ َنعطى الدنیة فى دیننا قال هذا شک وتردد فی الدین ووجدان حرج فى النفس مما قضى وحکم وزاد فى الفریة فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى القت الجنین من بطنها وکان یصیح احرقوا دارها بمن فیها وما کان فى الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین. وقال: تغریبه نصر بن الحجاج من المدینة إلى البصرة وابداعه التراویح ونهیه عن متعة الحج... »
ابراهیم بن یسار بن هانی، نظام، بسیارى از کتب فلاسفه را مورد مطالعه قرار داد. و سخن آنان را با سخنان معتزله در آمیخت و در برخى از مسایل تفرد داشت؛ از آن جمله: یازدهمین مورد از تفردات وى گرایش به مذهب تشیع و توهین به بزرگان صحابه بود؛ وى مىگفت: پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابهى پیامبر (صلى الله علیه وسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر این مساله را پنهان داشت و او بود که براى ابوبکر بیعت گرفت.
در داستان حدیبیه، عمر در مقابل رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و فرمان وى دچار شک و تردید مىشود و با حالتى اعتراض گونه مىگوید: مگر ما بر حق وآنان بر باطل نیستند؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: بلی، روش ما بر حق است و آنان به بیراهه مىروند، عمر گفت: پس چرا باید با افرادى که همسنگ ما نیستند، پیمان ببندیم؟
این سخن عمر نشانهاى است از شک و تردید او در درستى راه و فرمانى که پیامبر صادر کرده بود.
وى داستانى دروغین جعل کرده و گفته: عمر در روز بیعت، شکم حضرت فاطمه (رضى الله عنها) را زد و او سقط جنین کرد؛ در حالیکه فریاد مىزد، «خانه فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید» و حال آنکه جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسى دیگر در خانه نبود.
همچنین عمر بود که نصر بن حجاج را از مدینه به بصره تبعید کرد، نماز تراویح را ابداع کرد، از متعه حج بازداشت و...
صفدی، نیز پس از نقل کلام شهرستانى در باره نظام مىنویسد:
ومنها میله إلى الرفض ووقوعه فی أکابر الصحابة رضی الله عنهم وقال نص النبی (ص) على أن الإمام علی وعینه وعرفت الصحابة ذلک ولکن کتمه عمر لأجل أبی بکر رضی الله عنهما وقال إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم لبیعة حتى ألقت المحسن من بطنها...
وقد ذهب جماعة من العلماء إلى أن النظام کان فی الباطن على مذهب البراهمة الذین ینکرون النبوة وأنه لم یظهر ذلک خوفا من السیف فکفره معظم العلماء وکفره جماعة من المعتزلة حتى أبو الهذیل والإسکافی وجعفر ابن حرب کل منهم صنف کتابا فی تکفیره....
... در برخى از مسائل با معتزله همنظر بود و در برخى دیگر تفرد داشت از آن جمله: گرایش وى به رفض و توهین به بزرگان صحابه پیامبر (ص) بود؛ وى مىگفت: پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابهى پیامبر (صلى الله علیه وسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر این مساله را پنهان داشت و مىگفت: عمر در روز بیعت با ابوبکر شکم حضرت فاطمهى حضرت زهرا را زد چنانکه وى محسن را سقط کرد.
برخى از علما معتقدند که نظام در حقیقت مذهب برهمائى داشت یعنی: کسانى که منکر نبوتاند؛ و او به خاطر بیم از شمشیر، عقیدهاش را پنهان نمود. اکثر علما وى را کافر مىدانند و گروهى از پیشوایان معتزله همچون ابوهذیل، اسکافى و جعفر بن حرب نیز او را کافر دانستهاند و در این باره کتابهایى نوشته اند.
نقد و بررسی:
ابراهیم بن سیار بن هانی، مشهور به نظّام (متوفاى 230هـ) فیلسوف و متکلم مشهور اهل سنت، مؤسس فرقه نظامیه و از برزگان معتزله، از کسانى است که به هتک حرمت صدیقه شهیده سلام الله علیها توسط خلیفه دوم و نیز برخى دیگر از حقائق و وقایعى که در صدر اسلام اتفاق افتاده، اعتراف کرده است؛ اما متأسفانه دانشمندان اهل سنت بدون تدبّر در سخنان او و فقط به خاطر اعتراف او به حقایقى از این دست، او را مورد بیمهرى شدید قرار داده و بدون این که مدرکى ارائه دهند، تهمتهاى ناروائى متوجه او کرده و حتى گفتهاند که او «برهمائی» بوده نه مسلمان!!!.
صلاح الدین صفدی، بدون این که مدرکى ارائه دهد، نظام را داراى مذهب «برهمائی» معرفى کرده و مىگوید:
وقال ابن أبی الدم قاضی حماة وغیره فی کتب الملل والنحل إن النظام...
در جواب صفدی میگوییم :
اولا: صفدی مشخص نکرده که این قضیه در کدامیک از کتابهاى ملل و نحل آمده است که این خود نشاندهنده تردید او در صحت مطلب است؛ ثانیا: ادعاى برهمائى بودن نظام، با اعتقاد وى به نصب امام علیه السلام توسط رسول خدا به عنوان امام، با یکدیگر سازگارى ندارد و تناقضى آشکار در کلام صفدى است؛ زیرا چگونه ممکن است کسى منکر نبوت نبى اکرم صلى الله علیه وآله باشد؛ ولى در عین حال بحث خلافت او را پیش کشیده و اعتقادش این باشد که رسول صلى الله علیه وآله، علی علیه السلام را به جانشینى خود برگزیده است؟
آیا ممکن است کسى منکر نبوت فردى باشد؛ ولى براى فعل او ( انتصاب علی علیه السلام به جانشینى خودش ) ارزش قائل باشد و این حقیقت را بازگو کند و بعضى از صحابه را به خاطر کتمان این مطلب به منفعت طلبى وصف کند؟!!!
بنابراین، اتهام برهمائى بودن وی، سخنى است به گزاف که به نظر مىرسد تنها به خاطر پردهبردارى از برخى حقایق، به او نسبت داده شده است.
مهمترین اشکالاتى که شهرستانى به نظام مىگیرد و به همین دلیل روایت وى را رد مىکند، چهار مطلب (به علاوه تصریح به شهادت حضرت زهرا توسط عمر) است که آن را نقل و نقد آن را نیز ذکر خواهیم کرد:
نخستین اشکال شهرستانى بر نظام این است که وى معتقد به منصوص بودن امامت پس از پیامبر بوده وگفته است: رسول خدا صلى الله علیه وآله، امیرمؤمنان علیه السلام را به عنوان امام پس از خودش نصب کرده است؛ ولى عمر آن را انکار کرده است:
اولا لا امامة الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على علی رضى الله عنه فى مواضع واظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعة الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعة أبى بکر یوم السقیفة.
وى مىگفت: پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بر امامت علی تصریح کرده و او را جانشین خویش تعیین نموده است، و صحابهى پیامبر (صلى الله علیه وسلم) نیز به این مطلب آگاه بودند؛ اما عمر به نفع ابوبکر این مسأله را پنهان داشت و او بود که براى ابوبکر بیعت گرفت.
این عبارت اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه برخى دیگر از بزرگان اهل سنت؛ از جمله امام الحرمین غزالى نیز به آن تصریح کرده است.
... واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: « فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا ».
ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواة وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی.
قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر...
از خطبههاى رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت:
افتخار، افتخار اى ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولاى دیگرى هستی.
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبرى علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عمر تحت تأثیر هواى نفس و علاقه به ریاست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلى تغییر داد و با لشکر کشیها، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهاى دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد:]
پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند.
و زمانى که رسول خدا از دنیا رفت، پیش از رحلت، فرمود: کاغذ و دواتى براى من بیاورید تا مشکل شما را در امر خلافت پس از خودم حل و کسى را که مستحق آن است، براى شما ذکر نمایم. عمر گفت: به سخنان این مرد توجه نکنید، او هذیان مىگوید.
حال پرسش ما از اهل سنت این است که: آیا شما مىتوانید به خاطر این سخن، امام الحرمین غزالی، این شخصیت برجسته اهل تسنن را تضعیف کنید؟
اشکال دوم شهرستانى به نظام این است که وى معتقد بوده عمر بن الخطاب در صلح حدیبیه در نبوت رسول خدا شک کرده است:
ونسبه إلى الشک یوم الحدیبیة فی سؤاله الرسول علیه الصلاة والسلام حین قال أ لسنا على حق ألیسوا على الباطل؟ قال: نعم ، قال عمر: فَلِمَ نعطى الدنیة فی دیننا؟ قال: هذا شک وتردد فی الدین ووجدان حرج فی النفس مما قضى.
در داستان حدیبیه، عمر در مقابل رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و فرمان وى دچار شک و تردید مىشود و با حالتى اعتراض گونه مىگوید: مگر ما بر حق وآنان بر باطل نیستند؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: بلی، روش ما بر حق است و آنان به بیراهه مىروند، عمر گفت: پس چرا باید با افرادى که همسنگ ما نیستند، پیمان ببندیم؟
این سخن عمر نشانهاى است از شک و تردید او در درستى راه و فرمانى که پیامبر صادر کرده بود.
پاسخ:
اعتراض عمر به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در حدیبیه، قضیهاى است که در صحیح بخارى و مسلم آمده و از قول سَهْلُ بْنُ حُنَیْف نقل شده و آن را با اعتراض خوارج به حضرت علی علیه السلام را در صفین مقایسه کرده است:
عن أَبی وَائِل، قَالَ کُنَّا بِصِفِّینَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْف فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ أَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَعَلَى مَا نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فِی دِینِنَا؟...
أبى وائل مىگوید: در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخواست و گفت: اى مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بودیم، اگر جنگى پیش مىآمد، مىجنگیدیم، عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ فرمود: آری، چنین است. گفت: مگر نه این است که کشتههاى ما بهشتى هستند و کشتههاى آنان جهنمى؟ فرمود: آرى چنین است، گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم، و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: اى پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم، پس خداوند هرگز مرا خوار و کوچک نمىکند.
شک عمر در نبوت رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم از مسلمات نزد اهل سنت مىباشد که، احمد بن حنبل، عبد الرزاق صنعانی، شمس الدین ذهبی، ابن حبان، جلال الدین سیوطى و دیگران این قضیه را مفصل نقل کرده و حتى تصریح کردهاند که عمر بن خطاب به خاطر شک خود و جسارت به پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله بارها صدقه و کارهاى نیکى انجام داد تا کفاره عمل او باشد.
البته این مطلب را در بخش مستقلى تحت عنوان استدلال به آیه بیعت رضوان بررسى کردهایم که علاقهمندان میتوانند تفصیل بحث را در آن جا بخوانند.
بنابراین، نقل این مطلب، اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه بسیارى از بزرگان اهل تسنن آن را نقل کردهاند. حال با توجه به این نکته آیا مىتوان افرادى همچون بخاری ، مسلم ، ذهبی، ابن حبان، عبد الرزاق صنعانی، طبرانی، سیوطى و... را به خاطر نقل این مطلب تضعیف کرد؟
سومین اشکال شهرستانى بر نظام این است که وى گفته نماز تراویح از بدعتهاى عمر است!
پاسخ:
وابداعه (عمر) التراویح:
نقل این مطلب نیز اختصاص به نظام ندارد؛ بلکه این مطلب از قطعیات تاریخ است که حتى محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحترین کتاب اهل سنت، آن را نقل کرده است. بخارى مىنویسد:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ الْقَارِىِّ... فَقَالَ عُمَرُ إِنِّى أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ أَمْثَلَ. ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَىِّ بْنِ کَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَةً أُخْرَى، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هَذِهِ...
عمر گفت: نظر من این است که اگر براى این نماز گزاران امام جماعتى قرار دهم بهتر است؛ سپس تصمیمش را عملى کرد و ابى بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد.
راوى مىگوید: شبى همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که پشت سر یک شخص نماز مى خوانند. عمر گفت: این کار عجب بدعت خوبى است.
آیا مىتوان محمد بن اسماعیل بخارى را به خاطر نقل این روایت تضعیف و کتاب او را از اعتبار انداخت؟
چهارمین اشکالى که شهرستانى به نظام دارد، این است که وى معتقد بوده که عمر بر خلاف سنت رسول خدا، حکم به تحریم متعه حج کرده است.
ونهیه عن متعة الحج ومصادرته العمال کل ذلک احدث.
اتفاقاً این مطلب نیز از قطعیات تاریخ است و تنها نظّام آن را نقل نکرده است؛ بلکه بسیارى از بزرگان اهل تسنن؛ از جمله محمد بن اسماعیلى بخارى و مسلم نیشابورى در صحیحش بر این مطلب تصریح کردهاند.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش نقل مىکند که:
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ عِمْرَانَ أَبِی بَکْرٍ حَدَّثَنَا أَبُو رَجَاءٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ أُنْزِلَتْ آیَةُ الْمُتْعَةِ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ یُنْزَلْ قُرْآنٌ یُحَرِّمُهُ وَلَمْ یَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ قَالَ رَجُلٌ بِرَأْیِهِ مَا شَاءَ قَالَ مُحَمَّدٌ یُقَالُ إنَّهُ عُمًر .
آیه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مىکردیم و آیهای هم بر حرمت آن نازل نگردید و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نکرد، مردی با رأی و میل خودش هر چه که دلش خواست گفت. محمد (بخاری) گفته: این شخص عمر بن الخطاب بود.
و محمد بن مسلم نیشابورى مىنویسد:
حَدَّثَنَا حَامِدُ بْنُ عُمَرَ الْبَکْرَاوِیُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ یَعْنِی ابْنَ زِیَادٍ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ أَبِی نَضْرَةَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَأَتَاهُ آتٍ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَابْنُ الزُّبَیْرِ اخْتَلَفَا فِی الْمُتْعَتَیْنِ فَقَالَ جَابِرٌ فَعَلْنَاهُمَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَهَانَا عَنْهُمَا عُمَرُ فَلَمْ نَعُدْ لَهُمَا.
ابونضره مىگوید: در خدمت جابر بن عبد الله انصارى بودیم، شخصى آمد و گفت: ابن عباس و ابن زبیر در باره ازدواج موقت (متعه) و متعه حج اختلاف نظر دارند، جابر گفت: هر دو متعه را در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) انجام دادیم، سپس عمر ما را از آن نهى کرد و به آن عمل نکردیم.
و سرخسى فقیه مشهور حنفی، در کتاب المبسوط تصریح کرده و مىنویسد:
وقد صحّ أنّ عمر رضى اللّه عنه نهى الناس عن المتعة فقال: متعتان کانتا على عهد رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم وأنا أنهى الناس عنهما؛متعة النساء، ومتعة الحج.
در خبر صحیح از عمر وارد شده است که از ازدواج موقت مردم را منع کرد و گفت: دو متعه در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) جایز بود و به آن عمل مىکردند؛ ولى من از آن نهى مىکنم، یکى ازدواج موقت و دوم متعه حج.
علاقعهمندان می توانند برای اطلاع بیشتر در این باره به مقاله مشروعیت متعه در کتابهای اهل سنت مراجعه فرمایند
با این حال ، آیا مىتوان محمد بن اسماعیل بخارى را به خاطر اعتراف به این حقیقت که خلیفه دوم متعه را تحریم کرده، تضعیف کرد؟
در نتیجه تمام اشکالات شهرستانى بر نظام مردود و غیر قابل قبول است.
از همه اینها که بگذریم، نظام فرد ضعیفى نیست؛ بلکه برخى از عالمان اهل سنت ستایشهایى از وى نمودهاند؛ از جمله خود صفدى در ابتداى شرح حال وترجمه نظام مىگوید:
وکان إبراهیم هذا شدید الذکاء.
ابراهیم بن سیار از هوش بسیار بالایى برخوردار بود.
خطیب بغدادى از عالمان بزرگ اهل سنت در باره او مىگوید:
إبراهیم بن سیار، أبو إسحاق النظام: ورد بغداد وکان أحد فرسان أهل النظر والکلام على مذهب المعتزلة، وله فی ذلک تصانیف عدة، وکان أیضا متأدبا، وله شعر دقیق المعانی على طریقة المتکلمین، وأبو عثمان الجاحظ کثیر الحکایات عنه.
إبراهیم بن سیار از جمله کسانى بود که وارد بغداد شد. او از یکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بر طبق مذهب معتزله بود، و در علم کلام (بر طبق آراى مذهب معتزله ) کتابهاى زیادى به رشته تحریر در آورده است، او فردى ادیب بود، و اشعار بسیار دقیق و پرمعنایى در زمینه علم کلام سروده است. ابوعثمان جاحظ ( شاگرد او ) مطالب بسیارى از او نقل کرده است.
ابن ماکولا در باره او مىگوید:
وأما نظام بتشدید الظاء فهو إبراهیم بن سیار أبو إسحاق النظام مولى بنی الحارث بن عباد من بنی قیس بن ثعلبة وکان أحد فرسان المتکلمین وله شعر ملیح رقیق.
منظور از نظام إبراهیم بن سیار ابوإسحاق النظام است... او ( در زمان خودش) از یکه تازان و صاحب نظران در علم کلام بود، وى اشعار زیبا و روانى سروده است.
نتیجه:
نظام معتزلی، از بزرگان اهل سنت است و تضعیفات که براى او نقل کردهاند، فقط و فقط به خاطر اعتراف به حقایقى است که برملا شدن آنها، اصل مشروعیت خلافت خلفا را زیر سؤال مىبرد؛ بنابراین اشکالات برخى از عالمان اهل سنت؛ همچون شهرستانى و صفدى بر او وارد نیست و اعتقادات خاص او سبب تضعیف او نخواهد شد؛ زیرا بسیارى از بزرگان اهل سنت نیز همان اعتقادات را داشتهاند.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)