شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد
که تا حشر به گردون رود از حنجره ی اهل ولا
ناله و فریاد که در ازمنه ی دهر ندارد
کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد
شرافت ز میان رفته قرار از دل و جان
رفته گل آرزوی ملت اسلام به تاراج
خزان رفته محمّد که بود جان گرامی جهان ها
ز جهان رفته مدینه
شده خاموش فضا
گشته سیه پوش
عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش
دَرِ فتنه شده باز و سقیفه شده آغاز
عدالت ز جفا خانه نشین گشته
و بیدادگری سر به در آورده
و مولای دو عالم شده بی یاور و در خانه ی در بسته گرفته
ز الم زانوی غم در بر و بر غربت اسلام کشد از دل پر غصه ی خود آه
که آتش زده با شعله ی فریاد
درون ارض و سما را
آب غسل و کفن ختم رسل خشک نگردیده که قرآن
شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل گروهی
که شده بنده ی دجّال
ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی به درون کینه ی مولا
نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا
عوض دسته ی گل شاخه ی هیزم به سر شانه نهادند
در خانه ستادند ز بیداد
زبان را به جسارت بگشادند که هان یا علی از چیست که در خانه نشستی
در از قهر به روی همه بستی
اگر این لحظه دَرِ خانه ی خود را نگشایی و نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی
همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم
بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را
که از این شورش و تهدید تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید
کشیدند ز دل ناله که ای ختم رسل سر به در آور ز دل خاک و ببین غربت ما را
در آن حادثه ی شوم به اذن علی آن رهبر مظلوم
که مظلومی او تا ابدالدهر بود بر همه معلوم
مه برج حیا فاطمه آمد پس در گفت که ای قوم ستمکار
به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار
پس از رحلت پیغمبرش آماده ی پیکار
چه خواهید ز آل نبی و شیر خدا حیدر کرار
ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار
دریغا که همان عهدشکن های دو روی همه غدّار عوض شرم و حیا
پاسخشان شد شرر نار
ز بیت الحَرَم وحی بر آمد شرر و دود سوی گنبد دوّار
خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار
چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد
به هواداری او محسن شش ماهه سپر شد
به خدا زودتر از مادر مظلومه ی خود گشت فدا شیر خدا را
نفس فاطمه از درد درون قفس سینه ی افروخته پیچید
که می خواست شود زیر و رو از ناله ی او شهر مدینه
که به هم ریخت نظام فلک از ناله ی یک یا ابتایش
چه بگویم که سخن در جگرم لخته ی خون گشته و انگار
که بازوم شکسته است
و یا درد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس
و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم
گشته تنم یک سره مجروح
نه آخر مگر از آب و گل فاطمه کردند مرا خلق
نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی
که فرو ریخت به جان تن زهرا
به تن پاک و شریفی که محمد زده گل بوسه چو آیات خدا بر همه اعضاش
به قرآن بود این درد درون تن ما تا پسرش مهدی موعود بیاید
شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند
ز عدو دادِ دل مادر مظلومه ی خود را بستاند
بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را
به خدایی خداوند در این صحنه ی ایجاد
علی دوست تر از فاطمه نبوَد به پیمبر
قسم از فاطمه بایست بگیریم همه درس ولایت
به علی دوستی فاطمه سوگند بخوانید
به تاریخ و ببینید که با پهلوی بشکسته و بازوی ورم کرده و با سقط جنینش
ز فشار در و دیوار و کبودی رخ چون گل یاسش
به دفاع علی از جا حرکت کرد
سپس یک تنه استاد و ندا داد که من در دل دشمن
تک و تنها به علی یاور و یارم
نگذارم نگذارم که شود یک سر مو از سر او کم
منم و مهر و ولایش سر و جانم به فدایش
ز ازل گفتم و گویم که علی هست من و من همه اویم
به خدا یا که علی را به سوی خانه برم
یا که چو شش ماه ی خود کشته در این راه شوم
این من و این بازو این صورت و این سینه و این محسن مظلوم
بگیرم جلو فتنه و بیداد شما را
بعد از این فاجعه شد دست ستم باز و دگر کشتن اولاد علی
تا ابد الدهر شد آغاز
شروعش ز در خانه ی زهراست
سپس کشتن مولا
پس از آن قتل حسن
پس از آن فاجعه ی کرب و بلا
ریختن خون حسین بن علی بود
و جوانان بنی هاشم و هفتاد و دو سرباز رشیدش
پس از آن کودک شش ماهه ی معصوم شهیدش
چه شهیدان عزیزی که از این سلسله تقدیم خدا گشت
یکی مالک اشتر یکی عمّار یکی میثم تمّار
یکی حجر و رشید است و سعید ابن جبیر است
هزاران و هزاران و هزاران تن از اینان که بریدند
سر از پیکرشان فرقه ی اشرار
به این جرم که بودند طرفدار علی حیدر کرار
و هنوز از دم شمشیر سقیفه به ستم، خون محبان علی ریزد
و ریزد مگر آن روز که مهدی بستاند ز عدو داد تمام شهدا را
شاعر: غلامرضا سازگار