بررسی خطبهی 228 1
شبهه:
یکی دیگر از خطبههای نهجالبلاغه که به منظور القای توهم رضایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از خلفا مورد استفاده قرار میگیرد، خطبهی شماره 228 است. که در این بحث به بررسی آن میپردازیم:
«وَ مِن کَلامِهِ(علیه السلام) یُریدُ بِهِ بَعضَ أصحابِهِ: لِلَّهِ بِلَاءُ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ، وَدَاوَی الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ. أَصَابَ خَیْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّی إِلَی اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مَتَشَعِّبَةٍ، لاَ یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی.
«عجب کاری انجام داد (خدا شهرهایی که او را پروراند، برکت دهد) پس به تحقیق کجی را راست گردانید و بیماری را مداوا کرد و سنت را به پا داشت و فتنه را به جای نهاد (پشت سرگذاشت). پاک جامه و کم عیب (از دنیا) رفت و به خیر خلافت رسید و از بدی آن پیشی گرفت. طاعت خدا را انجام داد و حق پرهیزگاری او را به جا آورد و مردم را در راههایی مختلف وانهاد که نه گمراه به آن هدایت می¬شود و نه هدایت شده به یقین میرسد.»
گفته شدهاست: این خطبه مربوط به زمان مرگ خلیفه دوم است و چنین مدحی از جانب امیرمؤمنان(علیه السلام) بااعتقاد شیعه در مورد عمر سازگاری ندارد و این فرمایش نشانهای روشن از تأیید و رضایت آن حضرت نسبت به خلیفه می باشد.
سخن آن حضرت یا سخن دیگری
برای بررسی این خطبه، ابتدا به مدارک آن نظر میافکنیم. تنها مدرک این خطبه نقل تاریخ طبری است2 که در آن چنین آمده است:
«عَنِ المُغیرَةِ بنِ شُعبَةَ قالَ: لَمّا ماتَ عُمَرُ رَضِیَ الله عَنهُ بَکَتهُ ابنَةُ أبی حثمةَ فَقالَت: وا عُمَراهُ! أقامَ الأوَدَ وَ أبرَأ العَمَدَ، أماتَ الفِتَنَ وَ أحیَا السُّنَنَ خَرَجَ نَقِیَّ الثَّوبِ بَریئاً مِنَ العَیبِ.
مغیرة بن شعبه میگوید: وقتی عمر مرد دختر ابیحثمه بر او گریست و گفت: وا عمرا! کجی را راست کرد و بیماری را معالجه کرد. فتنهها را میراند و سنتها را زنده کرد. با جامه¬ای پاک و به دور از عیب از دنیا خارج شد.
وَ قالَ مُغَیرَةُ بنُ شُعبَةَ: لَمّا دُفِنَ عُمَرُ أتَیتُ عَلِیّاً وَ أنَا اُحِبُّ أن أسمَعَ مِنهُ فی عُمَرَ شَیئاً فَخَرَجَ یَنفُضُ رَأسَهُ وَ لِحیَتَهُ وَ قَدِ اغتَسَلَ وَ هُوَ مُلتَحِفٌ بِثَوبٍ لایَشُکُّ أنَّ الأمرَ یَصیرُ إلَیهِ فَقالَ: یَرحَمُ اللهُ ابنَ الخَطّابِ لَقَد صَدَقَتِ ابنَةُ أبیحثمةَ، لَقَد ذَهَبَ بِخَیرِها و نَجا مِن شَرِّها أما وَاللهِ ما قالَت وَ لِکن قُوِّلَت.» 3
مغیره میگوید: وقتی عمر دفن شد در حالی که دوست داشتم از امیرمؤمنان چیزی درباره عمر بشنوم، پیش او آمدم. پس در حالی که سر و محاسن خود را تکان میداد و غسل کرده، لباسی به تن کرده بود، خارج شد و شکی نداشت که امر حکومت به او میرسد. پس فرمود: خدا پسر خطاب را رحمت! دختر ابیحثمه راست گفت. عمر خیر خلافت را برد و از شرش نجات یافت. به خدا سوگند! این سخن را خودش نگفت بلکه این را به زبانش جاری کردند.»
با توجه به مدارک روشن میشود:
اولاً: آنچه در نهجالبلاغه به عنوان خطبهی آن حضرت آمده است، در واقع سخن دخترابیحثمه میباشد که بنا بر سخن مغیره، حضرت آن را تصدیق کرده است.
ثانیاً: راوی این سخن، مغیرة بن شعبه است که شهرت به فسق داشته، از دشمنان امیرمومنان(علیه السلام) و از مهاجمان به خانهی آن حضرت میباشد.
ثالثاً: منبع نقل این جریان نیز تاریخ طبری است که مدرکی شیعی نیست.
بنابراین نمیتوان این خطبه را مدرکی شیعی تلقی کرد و استناد این خطبه به امیرمومنان(علیه السلام) دلیل قطعی ومقبولی ندارد ونقل ومغیره و طبری فاقد حجیت است.
بررسی مضمون سخن
علاوه بر ضعف استناد این سخن به امیرمومنان(علیه السلام)، توجه به مضامین آن نیز استفادهی مخالفان را باطل میگرداند.
در انتهای این سخن عبارتی وجود دارد که متضمن نکوهش در مذمت نسبت به عمر میباشد و چنین آمده است: در حالی مرد که مردم را بر راههای مختلف وانهاد که نه باعث هدایت گمراه میشود و نه مهتدی بر هدایت ثابت قدم میگردد. این قسمت به طور خلاصه و جمعبندی نتیجه حکومت عمر را حیرت و سردرگمی مردم بیان میکند. همچنین تعبیر «خلَّفَ الفتنه» نیز این جمعبندی را بیشتر تایید میکند که عمر پس از خود فتنهها را باقی گذارد. به قول ابن ابی الحدید، یکی از فتنههایش شورای انتخابی او بود که سبب هر فتنه در دنیا تا ابد میباد. 4
برخی از قسمتهای دیگر این فرمایش نیز نه مدحی در بردارد و نه مذمتی. در جایی که گفته شده است: «ذَهَبَ نَقیَّ الثوب...» میتواند اشاره به این نکته باشد که عمر به گونهای رفتار کرد که در نظر مردم مقبول بوده، خوشرفتار بود. به عبارت دیگر حفظ ظاهرکرد و لذا از حسن ظاهر برخوردار شد - ونه لزوما حسن باطن-. 5
همچنین تعبیر(أصاب خیرها وسبق شرّها) نیز متضمن مدحی نیست وتنها به این مطلب اشاره میکند که عمر به خیر خلافت رسید و لذتی را که میخواست، به دست آورد و پیش از آن که شر خلافت گریبانگیر او شود، از دنیا رفت. جملهی (أدّی إلی الله طاعته) نیز بیانگر این است که عمر در حکومت خود بنای مخالفت با خدا نداشت بلکه ظاهر اعمال عبادی همچون: نماز و روزه و حج و ... را حفظ کرد. (هر چند که بدعتهایی نیز در دین قرار دارد. اما به هر حال ظاهر بسیاری امور را رعایت کرد.)
چکیده:
دقت در این مطالب این حقیقت را روشن می کند: هر چند استناد این سخن به امیرمومنان (علیه السلام)مخدوش بوده، قطعی نمیباشد. اما با فرض صحت استناد نیز صرفاً مشتمل بر مدح وستایش عمر نیست. بلکه سخن شامل مذمت و عبارات دو پهلو است وحداکثر چنین می توان گفت: آن حضرت با رعایت تقیه و توریه به گونهای صحبت کرده است که بهانهای به دست مغیره ندهد و او بر خیال خود تعریف و تمجیدی نسبت به عمر از امیرمومنان(علیه السلام) شنیده باشد.
پاورقی:
1 - معادل خطبهی219 فیض الاسلام و 223 ابن ابی الحدید.
2 - رک. نهجالبلاغه معجم، چاپ جامعهی مدرسین قم و مصادر نهج البلاغه و اسانیده، عبدازهرا الحسینی الخطیب3/159و160.
3 - تاریخ طبری 3/285، باب من ندب عمر و رثاه ... .
4 - شرح ابن ابی الحدید11/5. از جمله فتنه های عمر میتوان بدعتهای او را ذکر کرد که آن حضرت نیز در سخنان دیگر شکایت خود را از آن بیان میکند.رک.کافی 8/58،ح21 و کتاب سلیم /224،ح14.
5 - نظیر تعبیر«مرضیَّ السیرة مِن النّاس عندهم».