عبد الرحمن دمشقیه، نویسنده معاصر وهّابی، در مقالهاش با عنوان « قصة حرق عمر رضى الله عنه لبیت فاطمة رضى الله عنها» که در سایت «فیصل نور» آمده، در باره روایت محمد بن جریر طبرى و تهدید عمر برای آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها مىنویسد:
2 - «حدثنا ابن حمید قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب قال أتى عمر منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه» (تاریخ الطبری2/233).
فی الروایة آفات وعلل منها:
جریر بن حازم وهو صدوق یهم وقد اختلط کما صرح به أبو داود والبخاری فی التاریخ الکبیر (2/2234).
المغیرة وهو ابن المقسم. ثقة إلا أنه کان یرسل فی أحادیثه لا سیما عن إبراهیم. ذکره الحافظ ابن حجر فی المرتبة الثالثة من المدلسین وهی المرتبة التی لا یقبل فیها حدیث الراوی إلا إذا صرح بالسماع.
عمر، به طرف منزل علی [علیه السلام] که طلحه و زبیر و گروهى از مهاجریان نیز در آن بودند آمد و گفت: به خدا سوگند! براى بیعت با ابوبکر بیایید و گر نه خانه را به آتش مىکشم. زبیر شمشیر به دست بیرون آمد؛ ولى ناگهان بر زمین افتاد و شمشیر از دستش افتاد، به وى حملهور شدند و او را دستگیر کردند.
در این روایت آفتهایى است که یکى از آنها وجود جریر بن حازم است؛ اگر چه وى راستگو است؛ ولى گاهى دچار وهم و اشتباه شده و درست و نادرست را آن چنانکه ابوداوود گفته است بهم مىآمیخته است.
دومین آفت مغیرة بن مقسم است که ثقه است؛ ولى احادیث او مرسل است. ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلسین که روایاتشان پذیرفتنى نیست، قرار داده است؛ مگر این که تصریح به شنیدن کرده باشد.
اشکالات دیگرى نیز مطرح شده است؛ از جمله گفتهاند: سند روایت «تاریخ طبری» در ابتدا و انتها، دو اشکال دارد؛ زیرا نخستین راوى آن یعنى ابن حمید، متهم به دروغ پردازى است و آخرین راوى نیز خود شاهد آن ماجرا نبوده و با واسطه روایت مىکند؛ لذا روایت هم ساختگى است و هم منقطع.
نقد و بررسی:
اصل روایت:
حدثنا ابن حُمَیْدٍ قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زِیَادِ بن کُلَیْبٍ قال أتى عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه.
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم؛ مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد درحالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.
ذهبى در باره او مىنویسد :
محمد بن حمید. ابن حیان العلامة الحافظ الکبیر أبو عبد الله الرازی مولده فی حدود الستین ومئة
قال أبو زرعة من فاته محمد بن حمید یحتاج ان ینزل فی عشرة آلاف حدیث.
وقال عبد الله بن أحمد سمعت أبی یقول لا یزال بالری علم ما دام محمد بن حمید حیا.
وقال أبو قریش الحافظ قلت لمحمد بن یحیى ما تقول فی محمد بن حمید فقال ألا ترانی أحدث عنه.
وقال أبو قریش وکنت فی مجلس محمد بن إسحاق الصاغانی فقال حدثنا ابن حمید فقلت تحدث عنه فقال ومالی لا احدث عنه وقد حدث عنه أحمد ویحیى بن معین.
علاّمه و حافظ بزرگ محمد بن حمید که ولادتش در حدود سال 160هـ بوده است، ابوزرعه در باره او گفته است: کسى که محمد بن حمید را درک نکرده باشد، ده هزار حدیث را از دست داده است.
عبد الله بن احمد بن حنبل مىگوید: از پدرم شنیدم که مىگفت: تا زمانیکه محمد بن حمید در شهر رى زنده بود، علم ودانش پایدار بود.
ابو قریش محمد بن جمعه بن خلف مىگوید: به محمد بن یحیى گفتم: در باره محمد بن حمید چه مىگوئى؟ گفت: مگر نمىبینى از او حدیث نقل مىکنم، سپس گفت: در مجلس محمد بن اسحاق بودم، دیدم از محمد بن حمید روایت نقل مىکند، گفتم: از محمد بن حمید حدیث روایت مىکنى؟ گفت: چرا من از وى حدیث نقل نکنم، وحال آنکه احمد حنبل و یحیى بن معین از وى حدیث روایت کرده اند.
مزى در تهذیب الکمال در ترجمه وى مىنویسد:
وَقَال أبو بکر بن أَبی خیثمة: سئل یحیى بن مَعِین عن محمد بن حمید الرازی فقال: ثقة. لیس به بأس، رازی کیس.
وَقَال علی بن الحسین بن الجنید الرازی: سمعت یحیى ابن مَعِین یقول: ابن حمید ثقة، وهذه الاحادیث التی یحدث بها لیس هو من قبله، إنما هو من قبل الشیوخ الذین یحدث عنهم.
وَقَال أبو العباس بن سَعِید: سمعت جعفر بن أَبی عثمان الطیالسی یقول: ابن حمید ثقة، کتب عنه یحیى وروى عنه من یقول فیه هو أکبر منهم.
... از یحیى بن معین در باره او سؤال شد؛ در پاسخ گفت: مورد اطمینان است و ایرادى در او نیست، او اهل رى و باهوش است. علی بن الحسین رازى گفته است: از یحیى بن معین شنیدم که مىگفت: ابن حمید مورد اعتماد است.
و علی بن حسین بن جنید رازى گفته است: احادیثى که ابن حمید نقل کرده است، از خود او نیست؛ بلکه از استادان نقل کرده است.
ابو العباس بن سعید مىگوید: از جعفر بن عثمان طیالسى شنیدم که مىگفت: ابن حمید مورد اطمینان است؛ یحیى از او نقل روایت کرده و کسى از او روایت کرده است که خود از شهرت بر خوردار و از همه ایشان ( راویان ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل).
محمد ناصر البانی، نویسنده معاصر وهابى در کتاب صحیح وضعیف سنن الترمزى و سلسله احادیث الصحیحه احادیثى تصحیح کرده است که در اسناد آن محمد بن حمید قرار دارد. به چند مورد اشاره مىکنیم:
«رضیت لأمتی ما رضی لها ابنُ أمِّ عبدٍ »...
و قد روى الحدیث بزیادة فیه بلفظ: " و کرهت لأمتی ما کره لها ابن أم عبد ". قال فی " المجمع " ( 9 / 290 ): " رواه البزار و الطبرانی فی " الأوسط " باختصار الکراهة، و رواه فی " الکبیر " منقطع الإسناد، و فی إسناد البزار محمد بن حمید الرازی و هو ثقة و فیه خلاف و بقیة رجاله وثقوا ".
( سنن الترمذی )
606 حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا الحکم بن بشیر بن سلمان حدثنا خلاد الصفار عن الحکم بن عبد الله النصری عن أبی إسحق عن أبی جحیفة عن علی ابن أبی طالب رضی الله عنه أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال ستر ما بین أعین الجن وعورات بنی آدم إذا دخل أحدهم الخلاء أن یقول بسم الله قال أبو عیسى هذا حدیث غریب لا نعرفه إلا من هذا الوجه وإسناده لیس بذاک القوی وقد روی عن أنس عن النبی صلى الله علیه وسلم أشیاء فی هذا.
تحقیق الألبانی:
صحیح، ابن ماجة ( 297 )
( سنن الترمذی )
1762 حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا أبو تمیلة والفضل بن موسى وزید بن حباب عن عبد المؤمن بن خالد عن عبد الله بن بریدة عن أم سلمة قالت کان أحب الثیاب إلى النبی صلى الله علیه وسلم القمیص قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب إنما نعرفه من حدیث عبد المؤمن بن خالد تفرد به وهو مروزی وروى بعضهم هذا الحدیث عن أبی تمیلة عن عبد المؤمن بن خالد عن عبد الله بن بریدة عن أمه عن أم سلمة.
تحقیق الألبانی:
صحیح، ابن ماجة ( 3575 )
( سنن الترمذی )
2478 حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا عبد العزیز بن عبد الله القرشی حدثنا یحیى البکاء عن ابن عمر قال تجشأ رجل عند النبی صلى الله علیه وسلم فقال کف عنا جشاءک فإن أکثرهم شبعا فی الدنیا أطولهم جوعا یوم القیامة قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب من هذا الوجه وفی الباب عن أبی جحیفة.
تحقیق الألبانی:
حسن، ابن ماجة ( 3350 - 3351 ).
( سنن الترمذی )
2936 حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا نعیم بن میسرة النحوی عن فضیل بن مرزوق عن عطیة العوفی عن ابن عمر أنه قرأ على النبی صلى الله علیه وسلم ( خلقکم من ضعف ) فقال ( من ضعف ) حدثنا عبد بن حمید حدثنا یزید بن هارون عن فضیل بن مرزوق عن عطیة عن ابن عمر عن النبی صلى الله علیه وسلم نحوه قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب لا نعرفه إلا من حدیث فضیل بن مرزوق.
تحقیق الألبانی:
حسن، الروض النضیر ( 530 ).
( سنن الترمذی )
3533 حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا الفضل بن موسى عن الأعمش عن أنس أن رسول الله صلى الله علیه وسلم مر بشجرة یابسة الورق فضربها بعصاه فتناثر الورق فقال إن الحمد لله وسبحان الله ولا إله إلا الله والله أکبر لتساقط من ذنوب العبد کما تساقط ورق هذه الشجرة قال أبو عیسى هذا حدیث غریب ولا نعرف للأعمش سماعا من أنس إلا أنه قد رآه ونظر إلیه.
تحقیق الألبانی:
حسن، التعلیق الرغیب ( 2 / 249 )
با توجه به جایگاهى که البانى در میان عالمان وهابى دارد، براى اثبات وثاقت محمد بن حمید، توثیق و تصحیح او کفایت مىکند.
برخى از عالمان جرح و تعدیل؛ همانند نسائى و جوزجانى محمد بن حمید را تضعیف کردهاند؛ مزى مىنویسد:
وقال النسائی: لیس بثقة. وقال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی: ردئ المذهب غیر ثقة.
نسائى گفته است محمد بن حمید ثقه نیست، و ابراهیم بن یعقوب جوزجانى او را غیر مطمئن و داراى مذهب پست معرفى نموده است.
آیا تضعیف این دو نفر ارزش واعتبارى دارد؟
تضعیف نسائى و جوزجانى اعتبار ندارد و غیر قابل قبول است؛ زیرا نسائى از افراد سختگیر در توثیق است؛ تا جائى که، رئیس احناف یعنى ابوحنیفه را نیز تضعیف کرده است؛ لکنوى در الرفع و التکمیل مىنویسد:
ولم یقبل جرح النسائی فی أبی حنیفة وهو ممن له تعنت وتشدد فی جرح الرجال المذکور فی میزان الاعتدال ضعفه النسائی من قبل حفظه.
آنچه که نسائى در باره وارد کردن عیب بر ابوحنیفه گفته است، مقبول نیست؛ زیرا وى در کتاب میزان الإعتدال در وارد کردن عیب بر افراد سختگیرى کرده است.
بنابراین تضعیف نسائى با معیار سختگیرى در توثیق مردود خواهد بود.
و اما جوزجانى او کسى است که در دشمنى با امیرمؤمنان علی علیه السلام مشهور و معروف است.
ذهبى و ابن حجر در باره وى مىنویسند:
وکان من الحفاظ المصنفین والمخرجین الثقات، لکن فیه انحراف عن علی.
او از حافظان و نویسندگان است که افزون بر آن راویان ثقه و مورد اعتماد را نیز معین کرده است؛ ولى از امیر مؤمنان (علیه السلام) انحراف داشت ( از دشمنان او محسوب مىشد).
حتى اگر فرض کنیم که تضعیفات نسائى و جوزجانى ارزش داشته باشد، بازهم سبب نخواهد شد که از روایت محمد بن حمید دست برداریم؛ زیرا اولاً: کسانى همچون یحیى بن معین، احمد بن حنبل و طیالسى وى را توثیق کردهاند که از ائمه جرح و تعدیل محسوب مىشوند و تضعیفات نسائى که از متشددین و سختگیران محسوب مىشود و یا جوزجانى که از دشمنان امیرمؤمنان علیه السلام بوده است، نمىتواند در برابر توثیق یحیى بن معین مقاومت نماید؛
ثانیاً: با چشم پوشى از همه این موارد، فرض را بر این مىگیریم که عدهاى وى را تضعیف و عدهاى او را توثیق کرده باشند، بازهم روایت وى مورد قبول است؛ زیرا طبق قواعد رجال اهل سنت، روایت چنین شخصى در مرتبه «حسن» قرار مىگیرد و روایت حسن نزد عالمان اهل سنت حجت است که در این مورد مىتوان به نمونه هایى بعنوان مثال اشاره نمائیم.
ابن حجر عسقلانى در باره قزعة بن سوید مىنویسد:
أما قزعة بن سوید... واختلف فیه کلام یحیى بن معین فقال عباس الدوری عنه ضعیف وقال عثمان الدارمی عنه ثقة وقال أبو حاتم محله الصدق ولیس بالمتین یکتب حدیثه ولا یحتج به وقال ابن عدی له أحادیث مستقیمة وأرجو أنه لا بأس به وقال البزار لم یکن بالقوی وقد حدث عنه أهل العلم وقال العجلی لا بأس به وفیه ضعیف.
فالحاصل من کلام هؤلاء الأئمة فیه أن حدیثه فی مرتبة الحسن والله أعلم.
سخنان اهل دانش در باره او متفاوت است، برخى او را تضعیف کرده و گروهى او را راستگو و یا ثقه دانسته ولى گفتهاند حدیثش نوشته مىشود؛ ولى احتجاج و استدلال به آن نمىشود، وعدهاى حدیث او را پذیرفته اگر چه قوى نیست.
ولى ابن حجر خودش سرانجام چنین نتیجه گیرى مىکند:
از سخنان پیشوایان رجال وحدیث چنین استفاده مىشود که روایت وحدیث قزعة بن سوید در مرتبه حسن است.
و در تهذیب التهذیب در ترجمه عبد الله بن صالح مىنویسد:
وقال ابن القطان هو صدوق ولم یثبت علیه ما یسقط له حدیثه إلا أنه مختلف فیه فحدیثه حسن.
ابن قطان عبد الله بن صالح را راستگو دانسته و مىگوید: چیزى که باعث کنارنهادن حدیثش شود، ثابت نشده و اختلاف در باره او وجود دارد؛ ولى حدیثش حسن است.
زرکشى در اللآلئ المنثوره مىنویسد:
وقد أخرجه ابن ماجة فی سننه عن کثیر بن شنظیر عن محمد سیرین... وکثیر بن شنظیر مختلف فیه فالحدیث حسن.
ابن ماجه در سننش حدیث عبد الله بن صالح را از طریق کثیر بن شنطیر از محمد بن سیرین آورده است؛ اگر چه در باره کثیر بن شنطیر اختلاف است؛ ولى در عین حال حدیثش صحیح است.
حافظ هیثمى در مجمع الزوائد مىنویسد:
رواه أحمد وفیه عبدالله بن محمد بن عقیل وهو سیء الحفظ قال الترمذی صدوق وقد تکلم فیه بعض أهل العلم من قبل حفظه وسمعت محمد بن إسماعیل یعنی البخاری یقول کان أحمد بن حنبل وإسحق بن إبراهیم والحمیدی یحتجون بحدیث ابن عقیل قلت فالحدیث حسن والله أعلم.
عبد الله بن محمد بن عقیل حافظه خوبى نداشت، ترمزى او را راستگو دانسته و بعضى از دانشمندان در باب قدرت حافظهاش سخنانى گفتهاند، بخارى مىگفت: احمد حنبل و اسحاق بن ابراهیم و حمیدى به حدیثش استدلال مىکردند، سپس نتیجه مىگیرد که حدیث ابن عقیل حسن است.
حافظ ابن قطان در بیان الوهم والإیهام، در موارد متعددى به همین قاعده استناد مىکند که ما به دو مورد اشاره مىکنیم:
وهو إنما یرویه ابن وهب، عن أسامة بن زید اللیثی، عن نافع عنه. وأسامة مختلف فیه، فالحدیث حسن. وقد تقدم ذکر أسامة فی هذا الباب.
در نقل روایت از اسامه بن زید اختلاف شده است؛ ولى حدیث از او حسن است، و در باره اسامه بن زید لیثى نیز به همین شیوه سخن گفته و سرانجام حدیثش را در رتبه حسن قرار داده است.
وهو حدیث یرویه سلام أبو المنذر، عن ثابت، عن أنس. وهو سلام بن سلیمان القارئ، صاحب عاصم، وهو مختلف فیه، فالحدیث حسن.
در باره سلام بن سلمان قارى اختلاف وجود دارد؛ ولى حدیثش «حسن» است.
و ملا علی قارى پس از نقل یک حدیث که در اسناد آن ابوالمنیب قرار دارد مىنویسد:
ورواه الحاکم وصححه وقال أبو المنیب ثقة ووثقه ابن معین أیضاً وقال ابن أبی حاتم سمعت أبی یقول صالح الحدیث وأنکر على البخاری ادخاله فی الضعفاء وتکلم فیه النسائی وابن حبان وقال ابن عدی لا بأس به فالحدیث حسن.
حاکم این روایت را نقل و آن را تصحیح کرده و گفته: ابوالمنیب ثقه است و ابن معین هم او را توثیق کرده است و ابن أبی حاتم مىگوید: از پدرم شنیدم مىگفت: ابوالمنیب حدیثش صحیح است و به بخارى که نام او را در ردیف افراد ضعیف آورده است اعتراض مىکرد، نسائى در باره او تردید کرده و ابن حبان و ابن عدى گفتهاند که اشکالى در او نیست؛ پس حدیث حسن است.
و مناوى در فیض القدیر مىنویسد:
طب عن عبد الله بن زید الأنصاری الأوسی ثم الخطمی کوفی شهد الحدیبیة قال الهیثمی: وفیه أحمد بن بدیل وثقه النسائی وضعفه أبو حاتم أی فالحدیث حسن
احمد بن بدیل را نسائى توثیق و ابوحاتم تضعیف کرده است ولى حدیثش در مرتبه حسن قرار دارد.
و محیى الدین نووی، شوکانى و مبارکفورى پس از نقل روایتى مىنویسند:
وفی إسْنَادِهِ عبد الرحمن بن حَبِیبِ بن أزدک (أردک) وهو مُخْتَلَفٌ فیه قال النَّسَائِیّ مُنْکَرُ الحدیث وَوَثَّقَهُ غَیْرُهُ قال الْحَافِظُ فَهُوَ على هذا حَسَنٌ
در سندش عبد الرحمن بن حبیب بن ازدک قرار دارد که وضعیتش مورد اختلاف است؛ ولى در هر صورت حدیثش حسن است.
و زیلعى در نصب الرایة پس از آوردن حدیثى مىنویسد:
حدیث آخر أخرجه الترمذی... وقال غریب ورواه أحمد فی مسنده قال بن القطان فی کتابه وأبو معشر هذا مختلف فیه فمنهم من یضعفه ومنهم من یوثقه فالحدیث من أجله حسن انتهى.
ابو معشرى در سند این حدیث وجود دارد، بعضى او را تضعیف کرده و برخى توثیق کردهاند؛ بنابراین به جهت وجود او در سند، رتبه حدیث مىشود حسن.
اکنون و با توجه به آنچه گذشت، اختلاف علما در توثیق و تضعیف راوى سبب اسقاط حدیث از درجه اعتبار نمىشود بلکه روایت در رتبه «حسن» قرار مىگیرد و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح حجت و مورد قبول عالمان اهل سنت است.
عمل به این قاعده، اختصاص به دانشمندان قدیم ندارد؛ بلکه عالمان معاصر اهل سنت نیز صحت آن را پذیرفته و به آن پایبند هستند.
محمد ناصر البانى که جایگاه ویژهاى در میان وهابیها دارد، فقط در کتاب سلسلة احادیث الصحیحة، بیش از پنجاه مورد با استفاده از همین قاعده روایات را تصحیح کرده است که به 15 مورد از کتابهاى گوناگون وى اشاره مىکنیم.
1. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله کلهم ثقات رجال البخاری غیر ابن ثوبان واسمه عبد الرحمن بن ثابت وهو مختلف فیه.
سند این حدیث حسن است؛ چون رجال این حدیث، همگى از رجال بخارى و همگى ثقه هستند، غیر از ابن ثوبان که در باره او اختلاف شده است.
2. وصالح بن رستم وهو أبو عامر الخزاز البصری لم یخرج له البخاری فی صحیحه إلا تعلیقا، وأخرج له فی الأدب المفرد أیضا ثم هو مختلف فیه، فقال الذهبی نفسه فی الضعفاء: وثقه أبو داود، وقال ابن معین: ضعیف الحدیث. وقال أحمد: صالح الحدیث.
وهذا هو الذی اعتمده فی المیزان فقال: وأبو عامر الخزاز حدیثه لعله یبلغ خمسین حدیثا، وهو کما قال أحمد: صالح الحدیث .
قلت: فهو حسن الحدیث إن شاء الله تعالى، فقد قال ابن عدى: وهو عندی لا بأس به، ولم أر له حدیثا منکرا جدا. وأما الحافظ فقال فی التقریب: صدوق، کثیر الخطأ . وهذا میل منه إلى تضعیفه. والله أعلم.
ابوعامر خزّار بصرى بخارى از وى حدیثى نقل نکرده؛ مگر به نحو تعلیق، در باره او اختلاف شده است. ذهبى در قسمت راویان ضعیف مىنویسد: ابوداوود خزّار بصرى را توثیق کرده و ابن معین گفته است ضعیف است و احمد بن حنبل وى را صالح الحدیث نامیده است و در کتاب المیزان به همین سخن اعتماد شده و گفته شده است.
البانى سپس مىگوید:
حدیث ابوعامر در رتبه حسن قرار مىگیرد؛ چون ابن عدى گفته است: از نظر من ابوعامر اشکالى ندارد و حدیث منکرى از وى نقل نشده است. ابن حجر در کتاب التقریب گفته است: ابوعامر راستگو است؛ ولى خطایش بسیار است که گویا میل به تضعیف وى داشته است.
3. قلت: وهذا إسناد حسن رجاله ثقات معرفون غیر سلیمان بن عتبة وهو الدمشقی الدارانی مختلف فیه، فقال أحمد: لا أعرفه وقال ابن معین: لا شیء، وقال دحیم: ثقة، ووثقه أیضا أبو مسهر والهیثم ابن خارجة وهشام بن عمار وابن حبان ومع أن الموثقین أکثر، فإنهم دمشقیون مثل المترجم فهم أعرف به من غیرهم من الغرباء، والله أعلم.
سند حدیث «حسن» است؛ چون رجال آن شناخته شده و مورد اعتماد هستند؛ غیر از سلیمان بن عتبه دمشقى دارانى که در باره او اختلاف شده است. احمد گفته است: او را نمىشناسم. ابن معین مىگوید: جایگاهى ندارد. دحیم او را مورد اعتماد دانسته و ابومسهر و هیثم بن خارجه و هشام بن عمار و ابن حبان نیز او را مورد اعتماد دانستهاند، و چون توثیق کنندگانش بیشتر هستند و از طرفى همه آنان دمشقى مىباشند؛ پس باید نتیجه بگیریم که آنان آگاهتر از دیگران نسبت به راویان ناشناس هستند.
4. وإسناد أحمد حسن رجاله ثقات رجال مسلم غیر محمد بن عبد الله بن عمرو وهو سبط الحسن الملقب بـ ( الدیباج ) وهو مختلف فیه.
سند احمد «حسن» است؛ چون رجال او ثقه و از رجال صحیح مسلم مىباشند؛ غیر از محمد بن عبد الله بن عمر که در باره او اختلاف شده است.
5. قلت: وإسناده خیر من إسناد حدیث عیاض رجاله ثقات رجال الشیخین غیر سنان بن سعد وقیل: سعد بن سنان وهو مختلف فیه، فمنهم من وثقه ومنهم من ضعفه. قلت: فهو حسن الحدیث.
سند حدیث رجالش مورد اعتماد و از رجال بخارى و مسلم هستند؛ غیر از سنان بن سعد که گفته در باره او اختلاف وجود دارد، بعضى او را توثیق و بعضى تضعیف کردهاند؛ اما حدیثش «حسن» است.
6. وروى منه ابن ماجه ( 3376 ) القضیة الوسطى منه من طریق أخرى عن سلیمان بن عتبة به. قال البوصیری فی الزوائد: إسناده حسن، وسلیمان بن عتبة مختلف فیه وباقی رجال الإسناد ثقات .
قلت: وهو کما قال.
رجال سند این حدیث مورد اعتماد هستند؛ غیر از سلیمان بن عتبه. بوصیرى در الزوائد گفته: سند این حدیث «حسن» است، و در سلیمان بن عتبه اختلاف شده است، بقیه راویان مورد اعتماد هستند.
7. وإبراهیم بن المهاجر وهو البجلی مختلف فیه، فقال أحمد: لا بأس به وقال یحیى القطان: لم یکن بقوی، وفی التقریب: صدوق لین الحفظ.
قلت: فهو حسن الحدیث أن شاء الله تعالى.
در باره ابراهیم بن مهاجر بجلی، اختلاف شده است. احمد مىگوید: اشکالى در وى نیست و یحیى بن قطان گفته است: قوى نیست، در تقریب آمده است: راستگو است؛ ولى حافظهاى اندکى داشته است؛ در هر حال حدیثش «حسن» است.
8. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله ثقات رجال الصحیح غیر الأجلح وهو ابن عبد الله الکندی وهو صدوق کما قال الذهبی والعسقلانی. والحدیث قال فی الزوائد (131 / 2 ): هذا إسناد فیه الأجلح بن عبد الله مختلف فیه، ضعفه أحمد وأبو حاتم والنسائی وأبو داود وابن سعد، ووثقه ابن معین والعجلی ویعقوب بن سفیان وباقی رجال الإسناد ثقات.
رجال سند، همگى مورد اعتماد و از رجال صحیح بخارى هستند؛ غیر از اجلج بن عبد الله کندى که راستگو است؛ چنانچه ذهبى و ابن حجر همین را گفتهاند. در [مجمع] الزوائد گفته شده: در اسناد این حدیث اجلج بن عبد الله که احمد، ابوحاتم و ابن سعد او را تضعیف کردهاند؛ ولى ابن معین، عجلى و یعقوب بن سفیان او را توثیق کرددهآند؛ ولى بقیه رجال حدیث ثقه هستند.
9. أخرجه ابن ماجه ( 2 / 407 ) من طریق سعد بن إبراهیم بن عبد الرحمن بن عوف عن معبد الجهنی عن معاویة مرفوعا. وفی الزوائد: إسناده حسن لأن معبد الجهنی مختلف فیه وباقی رجال الإسناد ثقات.
قلت: وهو کما قال.
در [مجمع] الزوائد آمده است: در سند حدیث، معبد جهنى است که در باره او اختلاف شده است؛ ولى بقیه رجال سند ثقه است.
من مىگویم: سخن او درست است.
10. قلت: ورجاله ثقات رجال مسلم غیر الباهلی هذا، وهو مختلف فیه، وقال الحافظ فی التقریب: صدوق له أوهام . قلت: فهو حسن الحدیث إن شاء الله تعالى.
رجال سند حدیث همان رجال صحیح مسلم است که ثقه هستند؛ غیر از باهلى که حافظ در تقریب او را راستگوى خطاکار معرفى مىکند؛ ولى حدیثش «حسن» است.
11. قلت: وهذا إسناد حسن على الخلاف المعروف فی الاحتجاج بروایة عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده، و الذی استقر علیه عمل الحفاظ المتقدمین و المتأخرین الاحتجاج بها، و حسب القارىء أن یعلم قول الحافظ الذهبی فیه فی کتابه المغنی : مختلف فیه، و حدیثه حسن، و فوق الحسن.
اسناد حدیث «حسن» است؛ چون در استدلال به روایت عمرو بن شعیب از پردش و از جدش اختلاف است؛ ولى حافظان متأخر و متقدم به روایت وى استناد و استدلال کردهاند. در باره این مطلب این سخن ذهبى کافى است که مىگوید: در باره عمرو بن شعیب اختلاف است؛ ولى حدیثش «حسن» بلکه بالاتر از آن است.
12. إسناده حسن رجاله کلهم ثقات غیر عمر بن یزید النصری وهو مختلف فیه کما تقدم آنفا وقد خرجت الحدیث فی الصحیحة.
رجال موجود در سند این حدیث همگى مورد اعتماد هستند؛ غیر از عمر بن یزید نصرى که در باره او اختلاف شده است؛ چنانچه پیش از این گذشت. من حدیث او را در کتاب الصحیحه آوردهام.
13. حدیث صحیح إسناده حسن ورجاله ثقات غیر سکین بن عبد العزیز وهو مختلف فیه والراجح عندی أنه حسن الحدیث.
حدیث «صحیح» و سندش «حسن» است، رجال آن همگى مورد اعتماد هستند؛ غیر از سکین بن عبد العزیز که در باره او اختلاف شده است؛ اما سخن راجح نزد من این است که روایت او «حسن» است.
14. قلت: وهذا سند حسن بما قبله فإن داود هذا مختلف فیه وجزم الذهبی فی المیزان بأنه ضعیف. ووثقه ابن حبان ( 1 / 41 ) وقال أبو حاتم: تغیر حین کبر وهو ثقة صدوق وقال النسائی: لیس بالقوی ).
سند حدیث «حسن» است؛ زیرا در این حدیث فقط در باره داوود اختلاف شده است. ذهبى در المیزان یقین به ضعف وى دارد؛ اما قول راجح نزد من این است که حدیث او «حسن» است.
15. قلت: وهذا إسناده حسن رجاله ثقات رجال الشیخین غیر عبد الله بن دکین وهو أبو عمر الکوفی البغدادی مختلف فیه قال الذهبی فی المغنی : معاصر لشعبة وثقه جماعة وضعفه أبو زرعة وقال الحافظ فی التقریب : صدوق یخطئ.
رجال موجود در سند این حدیث همگى مورد اعتماد هستند؛ چون از رجال صحیح بخارى و مسلم هستند؛ غیر از عبد الله بن دکین کوفى که ذهبى در کتاب المغنى مىگوید: وى معاصر شبعه بوده و گروهى او را توثیق کردهاند؛ ولى ابوزرعه تضعیف کرده است. حافظ ابن حجر هم در کتاب التقریب وى را راستگوى خطاکار معرفى کرده است.
از آنچه گذشت این نکته به وضوح به اثبات مىرسد که عالمان جرح و تعدیل، روایتى که در باره یکى از راویان آن به اختلاف سخن گفته شده و برخى او را تأیید و بعضى تصدیق کرده باشند، آن روایت را «حسن» مىنامند.
در نتیجه حتى اگر فرض کنیم که جرح نسائى و جوزجانى و برخى دیگر از عالمان سنی، در باره محمد بن حمید مورد قبول نیز باشد، بازهم ضررى به اعتبار روایت نمىزند؛ زیرا حد اکثر محمد بن حمید مىشود «مختلف فیه» و روایت راوى مختلف فیه طبق قاعدهاى که گذشت، مىشود «حسن» و روایت حسن نیز همانند روایت صحیح نزد اهل سنت معتبر و قابل قبول است.
وى از راویان صحیح بخارى و مسلم است و مزى در تهذیب الکمال در ترجمه وى مىنویسد:
قال محمد بن سعد: کان ثقة کثیر العلم، یرحل إلیه. و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلى: حجة کانت کتبه صحاحا.
محمد بن سعد مىگوید: جریر مورد اطمینان و داراى علم زیادى بود، مردم براى کسب دانش نزد وى مىرفتند. محمد بن عبد الله موصلى مىگوید: او حجت بود و همه کتاب هایش صحیح.
بنابراین، اشکال عبد الرحمن دمشقیه که گفته است:
جریر بن حازم وهو صدوق یهم وقد اختلط کما صرح به أبو داود والبخاری فی التاریخ الکبیر (2/2234).
بى اساس است و دو ایراد مهم دارد:
اولاً: محمد بن حمید رازی، روایت را از جریر بن عبد الحمید نقل کرده است نه جریر بن حازم و این نشاندهنده عدم دقت دمشقیه در سند روایت است.
ثانیاً: حتى اگر فرض کنیم که جریر بن حازم نیز باشد، در توثیق او نمىتوان تردید کرد؛ چرا که او نیز از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته است؛ بنابراین اشکال دمشقیه کاملا بى اساس است.
وى نیز از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته است.
مزى در تهذیب الکمال در باره وى مىنویسد:
عن أبى بکر بن عیاش: ما رأیت أحدا أفقه من مغیرة، فلزمته.
وقال أحمد بن سعد بن أبى مریم، عن یحیى بن معین: ثقة، مأمون.
قال عبد الرحمن بن أبى حاتم: سألت أبى، فقلت: مغیرة عن الشعبى أحب إلیک أم ابن شبرمة عن الشعبى؟ فقال: جمیعا ثقتان.
وقال النسائى: مغیرة ثقة.
ابو بکر عیاش مىگوید: کسى را داناتر از مغیره ندیدم که بخواهم با او همراه شوم. یحیى بن معین مىگوید: او مورد اطمینان و امین است. ابن أبی حاتم مىگوید: از پدرم سؤال کردم که آیا روایت مغیره از شعبى براى تو دوست داشتنیتر است یا روایت شبرمه از شعبى؟ گفت: هر دو مورد اطمینانند. نسایى مىگوید: مغیره مورد اطمینان است.
از این رو، اشکال دمشقیه که گفته بود:
المغیرة وهو ابن المقسم. ثقة إلا أنه کان یرسل فی أحادیثه لا سیما عن إبراهیم. ذکره الحافظ ابن حجر فی المرتبة الثالثة من المدلسین وهی المرتبة التی لا یقبل فیها حدیث الراوی إلا إذا صرح بالسماع.
مغیرة بن مقسم ثقه است؛ فقط نکتهاى که هست این است که او احادیثش را مرسل نقل کرده اس نه مسند؛ به ویژه از ابراهیم. ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلسین که روایاتشان پذیرفتنى نیست ذکر مىکند؛ مگر تصریح به شنیدن کرده باشد.
ارزش علمى ندارد. اگر او مدلس بوده، چرا بخاری، مسلم و... از او روایت نقل کردهاند؟
وى نیز از راویان صحیح مسلم، ترمذى و... است.
مزى در تهذیب الکمال در ترجمه وى مىگوید:
قال أحمد بن عبد الله العجلى: کان ثقة فى الحدیث، قدیم الموت.
وقال النسائى: ثقة.
وقال ابن حبان: کان من الحفاظ المتقنین، مات سنة تسع عشرة و مئة.
عجلى گفته است: او در روایت مورد اطمینان بود. نسایى گفته است: او مورد اطمینان است. ابن حبان گفته است: او از حافظان ثابت قدم و محکم کاربود، در سال 109 از دنیا رفت.
اولاً: همان طور که در روایت بلاذرى اشاره شد، همین که شخصى از بزرگان اهل تسنن در قرن اول هجری، به چنین مطلبى اعتراف کرده باشد، براى اثبات مطلب کفایت مىکند؛ حتى اگر خودش شاهد ماجرا نیز نبوده باشد؛
ثانیاً: تمام روایاتى که زیاد بن کلیب نقل مىکند، از افرادى است که همه آنها از نظر بزرگان اهل سنت به طور قطع ثقه هستند. استادان وى از این قراراند:
1. ابراهیم نخعی: او فردى فقیه و دانشمند و ورعش باعث تعجب همگان و اهل خیر بود، از شهرت گریزان و در علم سرشناس بود.
ابراهیم النخعی: الفقیه کان عجبا فى الورع و الخیر، متوقیا للشهرة، رأسا فى العلم.
2. سعید بن جبیر: مورد اعتماد در نقل و فقیه ودانشمند در دین واحکام بود.
سعید بن جبیر: ثقة ثبت فقیه.
3. عامر شعبی: مورد اعتماد و بلند آوازه و دانشمند در دین و برجسته بود.
عامر الشعبی: ثقة مشهور فقیه فاضل.
4. فضیل بن عمرو فقیمی: مورد اعتماد است.
فضیل بن عمرو الفقیمی: ثقة.
نتیجه:
سند روایت کاملاً صحیح است و اشکالات عبد الرحمن دمشقیه همگى بى اساس و نشاندهنده عدم توجه و دقت او است، انقطاع سند نیز ضررى به حجیت آن نمىزند.