این کیست چنین خسته وخاموش مدینه؟
خفته ست غریبانه درآغوش مدینه
این کیست که شق القمرش خواسته دژخیم؟
هر شقّه ی آن ریخته بردوش مدینه
چون هاله ی خورشید، درخشان شده امشب
گویی که بقیع است بناگوش مدینه
زان وقت که خوابیده در آن زهره ی زهرا
تلخا که پریده ست ز سر هوش مدینه
آهسته و دل سوخته می آید از آن دور
این کیست؟ بگو کیست سیه پوش مدینه؟
این کیست که در چاه فرو برده سرش را؟
این مرد پُر آوازه ی خاموش مدینه
بوسیدم از آن روزکه پیمانه ی خاکش
آری شده ام بیدل و مدهوش مدینه
شاعر: کاظم نظری بقا