بررسی شبهات پیرامون نهج البلاغه
درس چهارم
بررسی خطبهی 162 1
شبهه: یکی دیگر از سخنان امیر المومنین(علیه السلام) که مورد تمسک مخالفان قرار میگیرد، خطبهی 162 نهج البلاغه است. گفته شده است: در جنگ صفین یکی از سپاهیان حضرت از ایشان سوال میکند: چگونه با وجود شایستگی و حقانیتی که در امر حکومت داشتید، مردم شما را از آن بازداشتند؟ امیرالمومنین(علیه السلام) ضمن اشاره به اینکه الآن موقع چنین سوالی نیست، میفرماید: از آنجا که حق خویشاوندی و حق سوال داری، جوابت را میدهم: « ... أمَّا الْإِسْتِبْدادُ عَلَیْنَا بِهذَا الْمَقامِ وَنَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً، وَالْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ -صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه- نَوْطاً، فَإنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْم، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفوسُ آخَرِینَ، وَالْحَکَمُ اللهُ، وَالْمَعْوَدُ إلَیْهِ الْقِیَامَةُ... .» اما خود کامگی نسبت به ما دراین مقام خلافت (وخلافت را به خود اختصاص دادن به دون در نظر گرفتن استحقاق ما) در حالی که ما نَسَبی برتر وخویشاوندی و وابستگی بیشتر و نزدیکتری با رسول خدا داریم، (از این رو بود که) خلافت متاعی برگزیده بود که گروهی نیز از آن چشم پوشی کردند و داور خداوند است و بازگشت به سوی او روز قیامت است... . آنچه در اینجا موجب توهم رضایت آن حضرت از غاصبان شده، کلمهی سَخَت است که ریشهی سخاوت میباشد و لذا چنین معنی میکنند که: آن حضرت با رضایت و سخاوتمندانه از حکومت گذشت. بنابراین هر اختلافی هم وجود داشت، تمام شد و امیرالمومنین(علیه السلام) در نهایت به حکومت دیگران رضایت داد. پس شیعیان نیز باید از تفرقه افکنی دست بردارند و به پیروی از امام خود، بدگویی، لعن و دشنام را نسبت به خلفای سهگانه کنار بگذارند.نقد و بررسی در بررسی این برداشت از فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام) توجه به چند نکته ضروری است : اول: چنان چه در بیانات دیگر حضرت آشکار است: امیرالمومنین(علیه السلام) خلافت و جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در امر زمامداری و حکومت بر جامعه، حق الهی خود میداند و هیچگاه از غاصبان و ظالمان اعلام رضایت نکرده است. نه گفتار آن حضرت و نه کردار ایشان نشانهای از این امر ندارد. بلکه همان گونه که در درس گذشته نیز مدارک را ارئه کردیم، آن حضرت حتی در زمان حکومت خود، نارضایتی نسبت به عملکرد خلفای گذشته را اعلام کرده و ظلم بر خود را از زمان رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تا زمان حکومت مستمر دانسته است. لذا نادیده گرفتن این قرائن که نص بر نارضایتی از غاصبان است ، جز تجاهلی نسبت به حقیقت و عملی غیر علمی چیزی نیست. دوم: دقت در خطبهی 162 قرائن دیگری را در اختیار ما قرار میدهد که انتساب معنی رضایت و خرسندی و بخشش را به این فرمایش حضرت، دور از ظاهر میکند. یکی آن که: آن حضرت پس از اشاره به جریان غصب خلافت و چگونگی آن، خداوند را داور قرار میدهد. این واگذاری امر خداوند، آن هم برای روز قیامت که روز حسابرسی اعمال و موقع جزا و کیفر است، خود نشان از این امر دارد که هنوز مسالهای برای شکایت نزد خدا و داوری خداوند در میان است. اگر فرض کنیم آن حضرت با رضایت حق خود را بخشیدند و از غاصبان و ظالمان گذشتند، دیگر مسالهای باقی نمانده است که خداوند داوری کند. موکول کردن امر به قضاوت خدا یا نشان از این دارد که حق الهی در میان است و خدا خود باید در مورد آن قضاوت کند که در این صورت گذشت کردن امیر المومنین(علیه السلام) از حق خدا معنی ندارد. یا آن که به فرض وجود مسالهای شخصی (و نه حقی الهی) معلوم میشود که هنوز رضایتی حاصل نشده است و گرنه موکول کردن امر به داوری خدا لغو خواهد بود. پس این قرینه نشان میدهد که رضایت و بخششی در کار نیست. قرینهی دیگر به کار بردن لفظ استبداد و أثره و شحت میباشد. أثره اسم مصدر استأثر است و به معنی «الاختصاص بالشئ دون مستحقه» آمده است. استبداد نیز هم به معنی أثره و هم به معنی «الانفراد بالشئ» آمده است.2 که معادل آن خود کامگی، خود رأیی و عدم رعایت شایستگی و حق کسی است. یعنی در یک امر، کسی را که مستحق آن است (حال چه به معنای ذی حق بودن وچه به معنای شایسته بودن) به زور از آن محروم سازند و آن امر را به خود اختصاص دهند. هم چنین لغت شحت که از شح می باشد، به معنی حرص و بخل آمدهاست. کاربرد آن در این فرمایش نشان میدهد: در قضیه غصب خلافت، آنان که به زور حکومت را به خود اختصاص دادند، با حرص و طلب شدید مبادرت به این کار کردند. یعنی در گرفتن حکومت از مستحق آن حریص بودند و پس از تصاحب آن نیز نسبت به او بخل ورزیدند و حق او را نادیده انگاشتند. لذا به خوبی روشن است : غصب خلافت با رضایت آن حضرت نبوده است و چنین نبوده که آنان در خواستی از آن حضرت داشته باشند و حضرت هم با رضایت، امر را به آنان واگذار کند. بلکه آنها با حرص و ولع به دنبال حکومت بودند و به زور آن را از آن حضرت ستاندند و خود را به آن مخصوص کردند. سوم: با توجه به نکتهی قبل روشن میشود عملکرد آن حضرت در این قضیه، بخشش با میل و رغبت نیست بلکه رها کردن وچشم پوشی از حق خود می باشد و این کار به معنی رضایت دادن به عمل غاصبان نیست. توضیح بیشتر این که در لغت آمده است : « سخیت عن ا لشیء ائ ترکته ولم تنازعنی ا لیه نفسی» 3 هر چند سخاوت به معنی جود و بخشش آمده است اما کاربرد آن همراه با حرف اضافه «عن» به معنی ترک کردن وعدم نزاع نفسی است. یعنی رها کردنی که همراه آن پشیمانی ودر گیری درونی نسبت به این ترک، وجود ندارد. لذا ملاحظه میشود که معنی کردن سخیت عن الشئ به «بخشش همراه به میل و رضایت » خا لی از مسامحه نیست، بلکه کاربرد آن در کنار شحت در کلام حضرت، نشان میدهدکه وقتی آن حضرت حرص و طمع آنان در تصاحب حکومت را مشاهده کرد و جان خود را در خطر دید، به راحتی آن را ترک کرد و نسبت به این کار خود دچار عذاب وجدان و به اصطلاح، خود خوری نشد. لذا ترجمهی مناسب این لفظ در کلام آن حضرت، چشم پوشی و رها کردن است. 4 لازم به تذکر است: این چشم پوشی با اعلام نارضایتی و اظهار ظلم ظالمان و غاصب خواندن آنان منافات ندارد. این گونه نیست که چون آن حضرت چشم پوشی کرد، دیگر نباید اعلام نارضایتی کند. بلکه همان طور که از لغت هویدا است عدم منازعه، درونی است نه بیرونی. یعنی آن حضرت مواجههای صبورانه و همراه با شکیبایی داشت و آنچه را خدا و رسولش از او خواسته بودند، عمل کرد و از دست دادن حکومت سبب جزع و فزع و بیتابی کردن ایشان نشد. به عبارت دقیق تر: آن چه آن حضرت بدان رضایت داد، خواست و مشیت خدا بود نه ظلم غاصبان. از آنجا که امیرالمومنین(علیه السلام) همهی این وقایع را در محضر خداوند میدید، لذا آنچه را بر سرش آوردند، تحمل کرد و با بیصبری و بیتابی، عمل به وظیفهی الهی و پیمان نبوی را ترک نکرد و این تسلیم شدن، به هیچ وجه به معنی رضایت نسبت غصب ظالمان نیست. هم چنان که سیدالشهدا همهی مصایب را به جان خرید و به قضای الهی راضی شد و ندای «رضیً بِقضائک» سر داد، ولی این تسلیم شدن به مشیت الهی، از ظلم و جنایت شمر و شمریان چیزی کم نمیکند و عذاب آنها در آخرت به شدت خود باقی خواهد ماند. ودر نهایت : آن چه گفته شد با فرض آن است که « نُفُوسُ آخَرینَ » را – که در خطبه، فاعل سخت میباشد – آن حضرت و یا اهل بیت(علیهم السلام) بدانیم و همان طور که بیان شد: توجه به قرائن داخلی و خارجی، برداشت رضایت و میل و رغبت را از کلام آن حضرت منتفی میکند. اما احتمالهای دیگری دربارهی این که فاعل سخاوت کیست، وجود دارد که برداشت مخالفان را به کلی منتفی می کند. این کلام را میتوان چنین معنی کرد که آن حضرت امر غصب حکومت را چنین ترسیم میکند: دو گروه در سقیفه جمع شدند. عدهای از مهاجرین که با حرص و آز به دنبال حکومت بودند و به هر صورت آن را از انصار ربودند و برخی از انصار از جمله بشیر بن سعد و اُسید بن حضیر که از قبیلهی اوس بودند - از ترس آن که سعد بن عباده و خزرجیان حکومت را پس از پیامبر بدست نیاورند – در بیعت با ابوبکر پیشدستی کردند و حکومت را به آنان سپردند. بنابر این امیر المومنین(علیه السلام) میفرماید: عدهای بریدند و دوختند و حکومت را بین خود تقسیم کردند و به این ترتیب، حکومت را که حق ما بود و ما بدان شایسته بودیم، به خود مخصوص کردند و ما را واگذاشتند. احتمال دیگری که مطرح است، این معنی است که آن حضرت بیان میدارد: در جریان غصب خلافت عدهای مستبدانه و با حرص آن را از ما گرفتند و مردم نیز به آن رضایت دادند و استقامت و پایداری را در یاری ما ترک کردند و با قبول حکومت آنان، حق ما را به آنها بخشیدند. این احتمالها با قرینهی جمع آمدن «نفوس آخرین» و صیغهی غایب آمدن «سخت» قویتر می شود. چرا که در ابتدای خطبه، آن حضرت با لفظ متکلم صحبت میکند و ا لفاظ «علینا» و «نحن» را به کار میبرد اما در ادامه، به دو گروه غایب اشاره میکند. چکیده: با توجه به قرائن موجود در سخنان امیرالمومنین (علیه السلام) مانند داوری خداوند، معنای «أثره»،«استبداد»، «شحت» و «سخیت عن» معلوم میشود نه تنها امیرالمومنین(علیه السلام) از رضایت حرفی به میان نیاوردهاند بلکه بر ظلمی که به ایشان شده (و موجب رها کردن حق الهیشان شده است) تأکید میکنند و حرص و طمع غاصبان را در رسیدن به حکومت نشان میدهند. علاوه بر آن تمام این صحبتها با فرض این است که اهلبیت(علیهم السلام) را فاعل «سخیت عن» بدانیم. اما با توجه به قرائن موجود در کلام امیرالمومنین(علیه السلام) احتمالهای دیگری هم مطرح میشود مانند برخی از انصار در ماجرای سقیفه و یا مردم که با توجه به ضمایر موجود در ابتدا و انتهای کلام امیرالمومنین(علیه السلام) (متکلم و غائب) این احتمال قویتر میشود. در این صورت برداشت مخالفان به کلی منتفی میشود. در مجموع و با توجه به نکات گفته شده، روشن میشود: برداشت مخالفان از این خطبه و انتساب رضایت از عمل غاصبان به امیرالمومنین(علیه السلام) توجیهی نارواست و نادیده گرفتن قرائن داخلی و خارجی کلام آن حضرت، عملی غیر علمی است . در پایان به فر مایش دیگری از امیرمومنان(علیه السلام) اشاره می کنیم که باز هم نارضایتی آن حضرت را از وضع موجود بیان می دارد: « لَنا حَقُّ فَإن اُعطیناهُ وَ إلاّ رَکِبنا أعجازَ الإبِلِ وَ إن طالَ السُّری.» 5 «ما را حقی است پس اگر آن را به ما دادند ]آن را می گیریم[ وگرنه بر پشت شتر (نزدیک دم) سوار میشویم، هر چند سیر شبانه به طول انجامد.»
1 - مطابق 161 فیض الاسلام و 163 ابنابیالحدید
2 - لسان العرب و المنجد
3 - لسان العرب و المنجد
4 - رک. شرح ابنابیالحدید 16/208
5- نهجالبلاغه / ق22 مطابق 21 فیصالسلام. این کلام را اکثر شارحان کنایه از رنج و سختی کشیدن در انتظار برای به دست آوردن دوباره حق دانستهاند و برخی نیز سوار شدن بر قسمت دوم شتر را کنایه از پایین آمدن منزلت اجتماعی دانستهاند. چرا که اسیران و بردگان را در این قسمت سوار میکردند. رک. بحار الانوار 29/624 و 625.