بر کرانهی الغدیر 12
غدیر در قرآن 3
آیه عذاب، سوره معارج آیه اول تا سوم:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ
پرسنده ای از عذابی پرسید که بر کافران فرود خواهد آمد و کس آن را، دفع نتواند کرد ، از جانب خدا که صاحب آسمانهاست
زمان و مکان و شأن نزول آیه عذاب
چند روز پس از واقعه غدیر و ابلاغ ولایت و امامت علی علیه السلام به مردم و پخش خبر آن در بلاد و جزیره، فردی به نام جابر پسر نضر خود را به مدینه رساند و در مسجد پیامبر حضور یافت و در حقانیت ولایت امام علی تشکیک کرد و برای آزمونِ حقانیتِ آن، از خداوند خواهان عذاب شد. خداوند بی درنگ بر او عذاب فرستاد و آیه « سأل سائل بعذاب واقع » نازل شد.
شأن نزول آیه عذاب در احادیث اهل سنت:
• ابوعبید هروی در غریب القرآن مینویسد چون فرستاده خدا در غدیر خم آنچه را باید میرساند، رساند، و خبر آن در بلاد پخش شد، جابر پسر نضربن حارث بن کلده عبدری آمد و گفت: ای محمد، از سوی خدا فرمانمان دادی که گواهی دهیم که خدایی جز الله نیست و این که فرستاده خدا هستی و به نماز و روزه و حج و زکات فرمان دادیمان از تو پذیرفتیم، به اینها بسنده نکردی تا آنجا که بازوی پسر عمویت را بالا بردی و او را بر ما برتری دادی و گفتی "هرکه را من مولای اویم علی مولای اوست"، آیا این خواستهی توست یا خواستهی خدا.
فرستاده خدا فرمود "قسم به آنکه خدایی جز او نیست این خواسته خداست".
جابر میرفت که شترش را سوار شود که گفت: خدایا اگر آنچه محمد میگوید راست است بر ما از آسمان سنگ ببار یا کیفری دردناک بر ما فرست. اما هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی بر او پرتاب کرد که بر سرش خورد و از انتهای بدنش درآمد و او را کشت و خداوند نازل کرد که "سأل سائل بعذاب واقع"
• ابواسحاق ثعلبی نیشابوری (م 427 یا 437هـ) در الکشف و البیان (خطی. برگ 234) گوید: «از سفیان پسر عیینه پرسیده شد که آیه عذاب درباره چه کسی نازل شد؟
گفت: چیزی از من پرسیدی که پیش از تو کسی نپرسیده بود. حدیث کرد مرا پدرم از امام صادق علیهالسلام، از پدرانش علیهالسلام، فرمود: «چون فرستاده خدا صلیالله علیه وآله وسلم در غدیرخم مردم را فرا خواند و گرد آمدند، دست علی علیهالسلام را گرفت و فرمود: «هر که را مولای اویم علی مولای اوست» این رویداد در بلاد پخش شد و به حارث پسر نعمان فهری رسید، بر شترش سوار شد و نزد فرستاده خدا صلیالله علیه وآله وسلم آمد تا به ابطح رسید، از شترش فرو آمد و آن را خواباند و گفت: «ای محمد! از سوی خدا فرمودیمان که گواهی دهیم خدایی جز الله نیست و اینکه تو فرستاده خدا هستی، آن را پذیرفتیم، فرمودیمان که پنجبار نماز گزاریم، آن را پذیرفتیم، به زکات فرمودیمان پذیرفتیم، فرمودیمان که یک ماه روزه بگیریم، پذیرفتیم، به حج فرمودیمان پذیرفتیم، سپس به اینها بسنده نکردی تا آنجا که دو بازوی پسر عمویت را بالا بردی و او را بر ما برتری دادی و گفتی: «هر که را مولای اویم علی مولای اوست» آیا این خواسته توست یا خواسته خدا؟» فرمود: «به آنکه جز او خدایی نیست سوگند که این خواسته خداست» حارث پسر نعمان رفت که شترش را سوار شود و میگفت: «خدایا! اگر آنچه را محمد میگوید راست است از آسمان بر ما سنگ ببار یا کیفری دردناک بر ما فرست».
هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی بر او پرتاب کرد که بر سرش خورد و از تهَش درآمد و او را کشت. خداوند نازل فرمود: «سال سائل بعذاب واقع...»
ر.ک: خلاصه الغدیر، ص 257، برگزیده و ترجمهی دکتر محمود رضا افتخارزاده