هنگام
ظهر وقت اذان نماز بود
درهاى
آسمان به روى خلق باز بود
ارواح
مؤمنین همه در سجده سر به مهر
این
روح کعبه بود که روى جهاز بود
مردم
براى بار دگر جمع گشتهاند
آرى
غدیر خم عرفات حجاز بود
انگار
بوى آب به گوشش رسیده بود
ارض
غدیر یکسره عرض نیاز بود
خورشید
در جنون خود از حال رفته بود
لیلاى
بى تعیّن ما غرق ناز بود
دیدند
از نفس که کم آورد جبرئیل
گیسوى
داستان ولایت دراز بود
یکبار
نه دوبار نه بار دگر شنید
از
بسکه آیههاى على دلنواز بود
گیرم
کسى نبود تماشاى او کند
این
جلوه در غناى خود آیینه ساز بود
یا
هرچه لیلى است همه مظهر وىاند