ای ز همه خلق گنه کارتر کیست ز معبود تو غفارتر عالم اگر شد همه کوه گناه با کـرم اوست کم از پرکاه پیش بیـا پیش بیـا پیشتر نیست گناه تو ز حرّ بیشتر حرّ در توبه به رویش بازگشت کرد در آغوش خـدا بـازگشت با همـه کـوه گنـه و کوه دین گشت پناهنده به باب الحسین رو به امامش که رهش داد برد کـوهِ گنـه، کـاه شـد و باد برد چشم خدا چشم بر او باز کرد نـاز کشید از وی و رو بـاز کرد کای همه گمگشته هدایت شدی آمـدی و حـرّ ولایـت شـدی سنگ بُدی، حال شدی دُرّ مـا فـاطمه مـیگفت بیـا حُرّ ما با همه جرم و گنه و جور تو عفو خدا بـال زنـد دور تـو آل عـلی نـاز تو را میخرند خون تو را پیش خدا میبرند فخر کن ای روح رها از بدن حـرّ منی حـرّ منی حـرّ من خون خدا خون تو را خواسته چهـره گلگـون تو را خواسته ای تـو فـروشنده خریـدار ما دل به سر دستِ تـو دلـدار ما باش که محبوب خـدای منی حـرّ تمـام شهـدای منـی آنکـه گنـه کـار پذیرد منم آنکه تو را دست بگیرد منم حال که پابست حسینی، بیا! دست بده، دستِ حسینی، بیا! ای شده تصویر تو تصویر ما دست خدا ما و تو شمشیر ما تا که ز خون سرخ شود روی تو حضرت زهـراست دعـاگوی تو پشت سـر تـوست دعـای همه اجـر تـو بـا مـادر مـا فـاطمه
شعر های بیشتر : دودریا اشک1- غلامرضا سازگار