متن کامل شعر محتشم کاشانی :باز این چه شورش است که در خلق عالم است
جمعه 27 آذر 1388      82735بازديد


داستان سرودن این شعر را می‌توانید در این لینک بخوانید.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روزحشر

با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم  برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان

بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو

فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب

از بس شکست ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه

ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود

سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه هاببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان

در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز

روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچگه

نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشردرآورند

.::: محتشم کاشانی :::.

مطالب بیشتر


 نظرات شما



الهه  
سپاسگذارم از شما جمعه 12 آذر 1389
اختری  
سپاسگذارم. سه شنبه 23 فروردين 1390
Ali  
ممنون از سایت تون پنج شنبه 27 مرداد 1390
رها  
ممنون. تونستید داستان معنوی سرودن این شعر رو هم رو سایتتون بذارید بیشتر ممنون میشم. بازم تشکر جمعه 11 آذر 1390
رها  
ممنون. تونستید داستان معنوی سرودن این شعر رو هم رو سایتتون بذارید بیشتر ممنون میشم. بازم تشکر جمعه 11 آذر 1390
میلاد  
فوق العاده ممنون که این شعر اسمانی رو تو سایتتون گذاشتید باز هم تشکر از این کار خوبتون دوشنبه 14 آذر 1390
amir  
okkkkkkkkkkkkkkkkk شنبه 19 آذر 1390
لیلا  
تشکر می کنم از سایت شما دوشنبه 21 آذر 1390
مهران  
خیلیممنون دوشنبه 28 آذر 1390
علی  
ممنون دوشنبه 12 دي 1390
بنفشه  
خدا بیامرزتش خدا به شما هم خیر بدهد سه شنبه 29 فروردين 1391
مجید  
شعرتون حرف نداشت .سپاسگذارم سه شنبه 23 آبان 1391
سمیرا  
گل کاشته.... شنبه 27 آبان 1391
FATEME  
THANKYOU یک شنبه 28 آبان 1391
رادمهر  
خیلی ممنونم ازشماکه این نوهه رابرای ما اوردید. سه شنبه 14 آبان 1392
پریسا گرایلی  
ممنون ازشما دوشنبه 20 آبان 1392
ساحره  
با عرض سلام و خسته نباشید به شما واقعا سایت خوبی دارین ممنون چهارشنبه 22 آبان 1392
قی  
بد دوشنبه 02 دي 1392
عمر الحق(چرخی )  
ازشماتشکر



شنبه 05 مهر 1393
طاها  
عالی بودخداخیرتون بده پنج شنبه 01 آبان 1393
Aber  
ممنون جمعه 02 آبان 1393
لیدا  
بسیار ممنون از سایتی که گذاشته اید شنبه 03 آبان 1393
رضا  
سلام ممنون از سایت خوبتون

سه شنبه 30 تير 1394
سید علی اکبر هاشمی رهق  
خیلی ممنون دوشنبه 20 مهر 1394
زکیه  
زیادبودحوصله نکردم بخونم ولی به احترام دوستان زیبا بود....... سه شنبه 21 مهر 1394
سحر  
ممنون چهارشنبه 22 مهر 1394
سحر  
ممنون
چهارشنبه 22 مهر 1394
تپت  
ازایچاد این سایت ارجمند متشکرم. شنبه 25 مهر 1394
صادق  
باعرض تسلیت شهادت سیدالشهدا{ع}وتشکرازشما هزاران مرحبابرمحتشم کاشانی روحش شاد جمعه 01 آبان 1394
م  
بسیار ممنونم شنبه 02 آبان 1394
مهتاب  
عالی بود ..ممنونم از اینکه این شعر رو داخل سایت گذاشتید یک شنبه 03 آبان 1394
Mm  
دمتون گرم چهارشنبه 13 آبان 1394
عظمت حیدری پور  
بسیاربسیارعالی ممنونم از سایتتان وخدابیامرزد محتشم کاشانی را...روحش شاد شنبه 23 آبان 1394
بنده خدا  
عالیعال سه شنبه 10 آذر 1394
تینا  
خیلی ممنون عالی بود چهارشنبه 11 آذر 1394
امیر  
خیلی خوبه شنبه 15 خرداد 1395
حسین محمودی  
سلام ممنون ازشما که محتشم رازنده کردید یک شنبه 11 مهر 1395
جیگر  
عالی بود پنج شنبه 15 مهر 1395
عالیه  
عالیه ممنونم پنج شنبه 15 مهر 1395
عبدالحسین  
روحت شاد محتشم!
حقا که شعری گفتی در شأن حضرت اباعبدالله و حرمش علیهم السلام
همین شعر یه روضه خیلی جانوزیه که جگر آدمو میسوزونه.من که کلی حال کردم.
دست مدیران این سایت هم درد نکنه و ان شاالله با امام حسین علیه السلام محشور و همنشین بشند.
سه شنبه 20 مهر 1395
سعیده  
عالی بود پنج شنبه 29 مهر 1395
علی  
بسیار زیبا شنبه 01 آبان 1395
محدثه  
ممنون از این که شعر این مرحوم رو در سایتتون گزاشتین در تحقیقم به من خیلی کمک کرد جمعه 07 آبان 1395
نوراله محمدی  
بسیار بسیار عالی بود . ان شاءالله که روز به روز به درجات مرحوم محتشم افزوده شود و ان شاءالله شفیع ما در محشر شود. شنبه 15 آبان 1395
سجاد  
Very good!!!!!!! دوشنبه 24 آبان 1395
مجید  
بسیار زیباست بقول دوستمون داستان شعر رو هم بزارید ممنون میشم خدا خیرتون بده شنبه 29 آبان 1395
نام    
پست الكترونيكي:    
نظر:  
 
 
 
 
   
دریافت اطلاعات...
مقالات
دریافت اطلاعات...