کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه
سه شنبه 19 مرداد 1389      12246بازديد

مقدمه

با توجّه به سفارشها و تأکیدهای پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه طاهرین علیهم السلام درباره برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسین علیه السلام می توان دریافت که در این سفارشها فلسفه ای نهفته است که آگاهی به آن می تواند عزاداریهای ما را با اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام همسو و هماهنگ گرداند و لازمه این آگاهی یافتن به شرایط بحرانی همان قرن اول هجری است که بر جامعه اسلامی تحمیل شد و تا قرنها طول کشید، چنان که طبقه حاکمه و در کنار آنها عالم نمایان حقْ گریز می کوشیدند برای مطامع خود اسلام را از درون و برون تهی و بی خاصیت کنند و در این راه، مجال و فضا را بر حافظان حقیقی دین تنگ کردند و همه امکانات را از آنها دریغ نمودند. لذا مراسم سوگواری عاشورا از بهترین و مؤثرترین عواملی بود که می توانست در آن شرایط حساس اسلام را از دستبرد غارتگران مسلح نجات بخشد و بارقه امیدی به دلهای طالبان حق بتابد. بنابراین تشیع برای حفظ خود وابسته به مراسم عزاداری عاشورا شد، چنان که نمی توان تشیع را بدون عاشورا تصور کرد.

عاشورا از یک سو شیعیان و طالبان حق را دور هم گرد می آورد و از سوی دیگر مبانی تشیع را به آنها می آموخت و جرئت مبارزه و روحیه فداکاری برای حفظ اسلام به آنها می داد. چنان این مراسم با شیعه عجین شد که یکی از مهم ترین نشانه های شناخت آنان گردید، به طوری که با فرا رسیدن ایام عاشورا در هر شهر و کوی و برزنی که شیعیان زندگی می کردند شکل آنها به طور کلی تغییر می کرد و چهره غم و ماتم به خود می گرفت. شهرهای شیعه نشین ایران از جمله قم، ری و سبزوار چنین وضعی داشت، تا اینکه در قرن چهارم هجری آل بویه شیعه مذهب، مراسم عزاداری را که علامت و مشخصه بارز شیعه بود، با جدیّت تمام در قلمرو خود به ویژه بغداد رسمی اعلام کردند و گر چه با مخالفت بعضی از فرق سنی به ویژه حنابله روبه رو شدند، این مراسم را تا پایان حکومتشان یعنی تا نیمه قرن پنجم برگزار کردند. چنان این مراسم به صورت فرهنگ عامه درآمد که در قرون بعدی سایر مسلمانان هم که دوستدار پیامبر و اهل بیت او بودند تعلق خاطر ویژه ای نسبت به واقعه کربلا پیدا کردند و آنها هم مانند شیعیان در ایام محرم برای خامس آل عبا عزاداری می کردند و رفته رفته سوگواری برای امام حسین علیه السلام به صورت فرهنگ ایرانی درآمد، چنان که نه تنها مسلمانان، بلکه پیروان سایر ادیان مثل یهودیان و مسیحیان نیز که در ایران زندگی می کردند ارادتمند امام حسین علیه السلام و یارانش شدند.

بدین سان مراسم عزاداری نه تنها در شرایط بحرانی با تمام وجود از اسلام پاسداری نمود، بلکه رفته رفته فضایی ایجاد کرد که مسلمانان به ویژه مسلمانان ایران، نخست دوستدار اهل بیت شدند و با گذشت زمان از معتقدان به خط امامت و ولایت گشتند؛ از این رو بود که سلاطین صفوی و نظریه پردازان مذهب تشیع برای رسمی کردن مذهب شیعه در ایران از آن بهره کافی گرفتند.

کارکرد مراسم عاشورا در رسمی کردن مذهب تشیع

هنوز پس از گذشت قرنها و با انجام تحقیقات متعدد، به این سؤال اساسی پاسخ قانع کننده ای داده نشده که شاه اسماعیل با چه ابزاری و با تکیه بر چه نیرویی و با پیشینه چه فرهنگی ایران را به عنوان کشوری شیعه شناساند، چنان که از آن پس دیگر هیچ طوفان سهمگینی نتوانست در عقیده و ایمان مردم خللی وارد کند. بنابراین شایسته است که درباره این مسئله مهم بیشتر مداقه نمود و جوابی در خور برای آن یافت. برای روشن شدن بحث ابتدا به طرح چند فرضیه می پردازیم و سپس درباره آنها گفت و گو می کنیم:

1 - موفقیت شاه اسماعیل مرهون اِعمال قوه قهریه و قتل عام گسترده مخالفان بود.

2 - اهل سنت برای حفظ جان خود تقیه اختیار کردند و به صورت ظاهر مذهب جدید را پذیرفتند، ولی در پنهان بر اعتقادات خود باقی ماندند.

3 - گر چه شاه اسماعیل در آغاز از قوه قهریه بهره گرفت(1) قتل عامهای شاه اسماعیل در تبریز، بغداد، خراسان، خوزستان و دیگر بلاد فتح شده لیکن برای ایجاد مذهبی پایدار و فراگیر به کار عمیق وگسترده فرهنگی نیاز بود که از طریق مجالس عزاداری، وعظ و خطابه میسّر گردید.

بعضی از محققان با تکیه بر مطالبی که درباره استفاده شاه اسماعیل از زور در منابع آمده، رسمی شدن مذهب تشیع را در ایران به ضرب شمشیر آخته قزلباشها و تبر تبرائیان نسبت می دهند(2)، در حالی که از یک مسئله مهم غفلت کرده اند و آن این است که رسمی شدن مذهب تشیع با آغاز سلطنت شاه اسماعیل و کشورگشایی او همزمان صورت گرفت. بنابراین عمده قتل عامهای شاه اسماعیل ناشی از کشورگشایی اوست و این در ایران به هنگام برآمدن سلسله ای و بر افتادن سلسله ای دیگر امری رایج و متداول بود، چنان که نمی تون بین قتل عامهای تیمور و دیگر جهانگشایان و قتل عامهای شاه اسماعیل فرقی قائل شد؛ زیرا آنها به هنگام فتح بلاد هیچ گونه مقاومتی را تحمل نمی کردند و حتی برای جلوگیری از قتل و غارت تمام همت خود را به کار می گرفتند که شهرها به صلح فتح شود، ولی کمتر موفق می شدند. از این رو عمده قتل عامها مربوط به مدافعان شهرها و حامیان حکام مورد حمله بود؛ زیرا مردم عادی نه توانایی دفاع از شهرها را داشتند و نه انگیزه ای برای حمایت از حکام.

با سیری اجمالی در لشکرکشیهای شاه اسماعیل به موارد متعددی برمی خوریم که حتی رعایای بلادی که با قوه قهریه فتح می شد مورد تفقد شاهانه قرار می گرفتند. مؤلف خلد برین ضمن فتح مرو و قتل شیبک خان ازبک (915ق) می نویسد:

«خاقان سکندر شأن رایت نصرت آیت به جانب مرو برافراخت و رعایا و متوطنان آن دیار را سایه نشین آفتاب عاطفت و احسان خود ساخته ظل ظلیل عفو و بخشایش بر مفارق ایشان انداخت»(3).

در اینجا جدای از برخوردهای شاه اسماعیل باید به حقیقتی اشاره کنیم و آن این است که فتح قلوب و تغییر عقاید به سادگی فتح بلاد و تغییر حکومتها نبود. بنابراین ساده انگاری است که تصور کنیم مذهب شیعه با تبر تبرائیان و شمشیر قزلباشها در ایران رسمی شد. قطعا شاه اسماعیل و مشاورانش می دانستند که نباید حکومت نوپای خود را که از شرق و غرب توسط دول مقتدر سنی محاصره شده بود، با شورشها و قیامهای داخلی مواجه کنند. بنابراین فرضیه اول نمی تواند چندان در ترویج و تبیین مذهب تشیع مؤثر باشد.

البته نمی توان پذیرفت که اهل سنت بدون هیچ مقاومتی به مذهب شیعه گرویدند، لیکن اشکال مقاومت توده مردم بر ما چندان معلوم نیست. منابع هم از مقاومت و مخالفت نخبگان و علما مطالبی پراکنده بیان کرده اند(4).

علما، مدرسان، ائمه جمعه و جماعت و غیره مخالفتهای جدی تری داشتند، امّا مخالفت توده مردم از محافل خصوصی و خانوادگی، آن هم به صورت سخنان شکوه آمیز و اعتراض گونه فراتر نمی رفته است(5). به احتمال زیاد آنها به رغم اینکه عبادات خود را به صورت ظاهر به شیوه مذهب شیعه انجام می دادند، تا حدودی تعلق خاطر خود را به مذهب آباء و اجدادیشان حفظ کرده بودند و در واقع در حال بلاتکلیفی و انتظار به سر می بردند و این هم برای تحقیق و آشنایی با مذهب جدید و دور شدن از مذهب قدیم لازم و ضروری به نظر می رسید. البته این مدت نمی توانسته بیش از یک دهه طول کشیده باشد؛ زیرا بنابر روایتی شاه اسماعیل بعد از جنگ چالدران (920ق) دستور داد که از تعقیب و آزار اهل سنت دست بردارند(6). با وجود این، گزارشی مبنی بر بازگشت مردم به مذهب اهل سنت به ما نرسیده است و حتی چند دهه بعد در سال 986ق که شاه اسماعیل دوم درصدد محو شعائر شیعه برآمد از خوف عوام و خواص به تردید افتاد(7). بنابراین گر چه در ابتدا اهل سنت با تهدید، اکراه و تقیه وارد مذهب شیعه شدند، لیکن با گذشت زمان گرایش به آن از نظر کمی و کیفی شتاب بیشتری گرفت و این امر از یکی از نامه های شاه طهماسب اول به سلطان سلیمان عثمانی در 961ق به خوبی پیداست. او اظهار می دارد:

«هرگز در هیچ زمانی کسی ندیده و نشنیده و در هیچ دیاری واقع نشده که از شیعیان آل محمّد صلی الله علیه و آله یکی تغییر مذهب خود کرده باشد و طریق مخالفت آل محمّد صلی الله علیه و آله اختیار کرده باشد، امّا هیچ سالی و ماهی نیست که هزار کس از سنیان... تغییر مذهب و اعتقاد نداده طریق مستقیم اهل بیت اختیار نکنند. موالیان و شیعیان آل محمّد صلی الله علیه و آله روز به روز زیادت شوند که در ملک روم و ماوراءالنهر و هندوستان، چند سال پیش از این پانصد کس شیعه نبود و امروز که سنه احدی و ستین و تسع مائه است در هر دیاری از پانصد متجاوزند و روز به روز در ترقی و تزاید و عن قریب است ان شاءاللّه جمله اهل عالم بدین طریق و مذهب غراء باشند»(8).

امّا بی گمان صفویه فقط از این طریق نمی توانستند به هدف نهایی خود نایل آیند؛ زیرا اِعمال این شیوه برای درازمدت ممکن نبود. این حقیقت قابل انکار نیست که شاه اسماعیل و جانشینانش برای رسمی شدن مذهب تشیع از هیچ کوششی فروگذار نکردند. بنابراین باید به بررسی این موضوع پرداخت که آنها برای تحقق این امر از چه عاملی بهره گرفته اند که معجزه وار تشیع در قلوب مردم ایران جای گرفت و با پوست، گوشت و استخوان آنها عجین شد.

با سیری اجمالی در حالات و اعتقادات فرقه های مذهبی موجود در ایران می توان دریافت که علاوه بر اصول دین، محبت به اهل بیت پیامبر مهم ترین عامل مشترک میان آنها بود که بیشتر در مجالس عزاداری عاشورا متبلور می شد. هنر شاه اسماعیل و مشاورانش این بود که از این عامل برای تحقق هدف خود به بهترین گونه استفاده کردند. دکتر علی شریعتی که از منتقدان حکومت صفویه است در این باره می نویسد:

«صفویه شاهکار عجیبی که کرد این بود که شیعه خون و شهادت و قیام، یعنی تشیع عاشورا را نگاه داشت و حسین را محور همه تبلیغاتش کرد و علی را مظهر همه نهضتش معرفی کرد و کاری کرد که شدیدترین حالت تحریک و شور و حرکتش را شیعه حفظ کند و هر سال یک ماه و دو ماه محرم و صفر و حتی تمام سال را از عاشورا دم زند»(9).

مسیو ماربین آلمانی ضمن اشاره به اهمیت مذهب در وحدت و عزت سیاسی مسلمانان می نویسد:

«مواد روحانی که امروزه مروج در میان مسلمانان است هیچ یک مانند تعزیه داری حسین علیه السلام حس پلتیکی در مسلمانان پیدا نتواند نمود و هرگاه یکی، دو قرن در مسلمانان به این قسم تعزیه داری شیوع و کسب عمومیت کند حیات سیاسی تازه در مسلمانان پیدا خواهد شد»(10).

جوزف فرانسوی نیز در مورد نقش مجالس عزاداری در توسعه تشیع می نویسد:

«از ترقی که این طایفه بدون هیچ اقدام جبری در قلیل زمان کرده اند می توان گفت که در یکی دو قرن دیگر از روی عدد غلبه بر سایر فِرق مسلمانان خواهند نمود و علت، همین تعزیه داری است که فردفرد این فرقه را (مشتری داعی) مذهب خود ساخته است»(11).

گاسپار دروویل که در زمان فتحعلی شاه به ایران آمده و مراسم عزاداری محرم را از نزدیک مشاهده کرده در مورد تأثیر این مراسم در ایجاد شور و هیجان در میان مردم می نویسد:

«این مراسم اشکهایی را که از اندوه واقعی سرچشمه می گیرد سرازیر می کند و پیروان غیور علی علیه السلام را که بر آن ناظر هستند شدیدا به هیجان می آورد»(12).

دیدگاههای یاد شده از این جهت حائز اهمیت است که بیان کنندگان آن، شیعه و ایرانی نیستند که بتوان به آنها اتهام سخن راندن احساسی و جانبدارانه زد. این حقیقت انکارناپذیری است که مورد توجّه اکثر مستشرقان و سیاحانی قرار گرفته که مسائل ایران و تشیع را به دقت دنبال می کردند.

حال این سؤال پیش می آید که شاه اسماعیل و جانشینانش با راهنمایی و مساعدت چه گروهی به نقش این مجالس در ترویج و تبیین مذهب تشیع پی بردند. بی گمان شاه اسماعیل در سیزده یا چهارده سالگی به آن مقام معنوی و اخلاقی مورد ادعای مورخان دوره صفویه نرسیده بود که مورد الهام و حمایت ائمه طاهرین قرار گیرد و از نظر سیاسی و نظامی هم در مقامی نبود که بتواند وضع سیاسی، نظامی به ویژه مذهبی ایران و بلاد پیرامون آن را تجزیه و تحلیل کند.

آنچه مسلّم است و از مجموع عملکرد وی به ویژه در مورد رسمی کردن مذهب تشیع برمی آید این است که پشت صحنه این مبارزات و اقدامات، افرادی عالم و آگاه نسبت به مسائل سیاسی، نظامی و مذهبی سرزمین خود و همسایگان و مورد الهام ائمه طاهرین بودند که با ظرافتی خاص بتوانند در داخل ایران سنگ بنای جاودانه ای را بنا نمایند. بنابر روایت مؤلّف حقیقة التواریخ: «ارباب شورا به امر شاه اسماعیل عقد مجلس مشورت نموده بعد المذاکره و المشاوره بعضی از صوفیان، نشر و تعمیم طریقه حیدریه جلالیه را مناسب دیدند، امّا چند نفر عالم که در آن مجلس حضور داشتند، سخت اعتراض کردند و امرا نیز اعتراض آنها را قبول کرده رأی صوفیان را ردّ نمودند. آخر کار قرار بر این شد که مذهب شیعه اثناعشریه را مذهب رسمی دولت صفویه معین نموده به ترویج و ترمیم آن بکوشند و به همین واسطه اهالی شیعه ایران را با خود همراه ساخته، سنیان این مملکت را هم قهرا و کرها داخل طریقه شیعه نموده از برای سایر شیعیان عالم اسلامیت نیز دولت صوفیه صفویه را مرجع معنوی معین نمایند...»(13).

بر اساس روایت یاد شده، در شورایی که شاه اسماعیل برای انتخاب مذهب رسمی تشکیل داده بود، علاوه بر قزلباشها که بازوی نظامی او بودند، گروه دیگری هم شرکت داشتند که از نظر معنوی نفوذشان بر شاه اسماعیل از قزلباشها به مراتب بیشتر بوده و به نظر ما این گروه با نفوذ، همان علمای شیعه بودند که از امکانات مادی و معنوی که در اختیار شاه اسماعیل بود برای تحقق هدف خود یعنی رسمی کردن مذهب تشیع و تقویت آن بهره گرفتند و از آنجا که شاه و قزلباشها نیز به پیامبر و ائمه طاهرین عشق می ورزیدند و مذهب جدید می توانست مقوّم سیاست آنها باشد نه تنها مخالفتی نکردند، بلکه خود نیز از مؤیدان و مشوقان و متولیان مذهب جدید شدند.

نکته دیگری که حضور علمای شیعه را در رسمی کردن تشیع اجتناب ناپذیرمی کند بهره گیری از عامل تولی و تبری برای تحقق این امر بوده است. اعمال تولی و تبری نمی توانست تنها از طریق زور صورت گیرد، بلکه می باید با ابزاری صورت گیرد که با روح و روان انسانها سازگار باشد و حقایقی را برای آنها روشن سازد تا بتواند آنها را به تغییر مذهب وا دارد، چنان که خود عقاید گذشته برائت جویند و نسبت به اصول مذهب تشیع تمایل پیدا کنند و به نظر ما عاشورا مهم ترین ابزاری بود که می توانست این مهم را به انجام رساند. از شواهد و قرائن نیز برمی آید که این عامل مورد توجّه متولیان مذهب تشیع بوده است و از آن تا آنجا که امکانات و شرایط جامعه اجازه می داده برای نشر مذهب تشیع بهره گرفته اند.

هر چند مورخان دوره صفویه بر خلاف جهانگردان اروپایی به ضبط مراسم سوگواری عاشورا و تأثیرات آن در ساختار جامعه همتی نگمارده اند و تنها به صورت جسته و گریخته ضمن سایر وقایع به آن اشاره ای گذرا نموده اند، شواهد قطعی در دست است که با آغاز رسمی شدن تشیع در ایران برگزاری این مراسم که سابقه ای دیرینه داشت در تمام سطوح جامعه از صدر تا ذیل گسترش یافت.

همان طور که ملاحظه می شود، گستردگی توجّه مردم به عاشورا و عزاداری و به تبع، تأثیر آن بر مردم در دوره صفویه به خوبی از سخنان نویسنده کتاب عالم آرای نادری هویداست؛ زیرا اگر چنین نبود، نادر در جهت سیاستهایش در پی توقف آن برنمی آمد.

مؤلّف تاریخ انقلاب اسلام بین الخاص و العام می نویسد:

«... در ماه محرم فقط در روز عاشورا مجلس عزایی منعقد کرده یکی از وعاظ کتاب روضة الشهدای حسین واعظ کاشفی را بر منبر می خواند. (حضّار) ندبه و گریه می کردند. چون این کتاب به فارسی بود، غالب امرا حتی لشکر که ترک و نادان و بی سواد بودند نمی فهمیدند... شاه اسماعیل جهت این مشکل دستور داد تا ملاّ محمّد بغدادی مشهور به فضولی کتابی در مقتل الحسین به زبان ترکی نوشته در ماه محرم وعاظ از آن استفاده کنند»(14).

گر چه بنابر گزارشهای مورخان و سیاحان در دهه های نخست حکومت صفویه مراسم سوگواری عاشورا در دهه اول محرم برگزار می شد، به مرور زمان از ابتدای محرم تا پایان صفر، ایام عزا و سوگواری شناخته شد(15) و به صورت فرهنگ غالب مردم درآمد و حتی بر مراسم ملی برتری یافت، چنان که اگر سالی ایام عاشورا با عید نوروز مقارن می شد برای رعایت ایام سوگواری، جشن نوروز را به تعویق می انداختند(16). از مرحوم قاضی نور اللّه شوشتری نقل شده که علمای شیعه معتقد به سوگواری برای امام حسین علیه السلام در تمام ایام سال بودند. ایشان می نویسد: هنگامی که شاه اسماعیل در سال 909ق در شیراز به ملاقات شیخ محمّد بن یحیی بن علی الجیلانی اللاهیجی رفت مشاهده کرد که او لباس سیاه پوشیده با تعجب علت را جویا شد که شیخ در پاسخ گفت: جهت تعزیه حضرت امام حسین علیه السلام . حضرت شاه فرمودند که تعزیه ایشان قرار یافته که در سالی ده روز بیش نیست که شیخ گفت مردم اشتباه کرده اند، تعزیه آن حضرت تا دامن قیامت باقی است(17).

محمّد کاظم مروی ضمن گزارش وقایع دشت مغان (1148ق) اظهار می دارد:

«شورای کبرای مغان به همگی اهل ایران در خصوص نگرفتن تعزیه سید شهدا و مدفون ارض کربلای پر بلا ابا عبد اللّه حسین علیه السلام که سابق بر این از ایام کشورگشا شاه اسماعیل صفوی اشتهار داشت و در مملکت ایران حسب الواقع لوازم ماتم داری و تعزیه داری را به عمل آورد و به جهت رقت قلب، اکثر خانه ها و مسجدها و مدرسه ها را آیین بسته، محفلها و نخلها و علامات کربلا را ظاهر می نمودند، حسب الامر جهانگشا به قدغن و تأکید تمام، موقوف فرمودند»(18).

با توجّه به آنچه یاد شد، اکنون می توان به بررسی کارکرد مراسم عاشورا در تبیین و ترویج مذهب تشیع پرداخت. به نظر ما احساسات از مهم ترین عواملی است که می تواند جامعه ای را برای پذیرش عقیده ای و ردّ عقیده ای دیگر آماده نماید و هر قدر عامل محرک احساسات دارای پشتوانه عقلی و الهی و با فطرت و نیازهای معنوی جامعه متناسب باشد، تغییرات با سرعت بیشتر و آگاهانه تر صورت می گیرد و زمینه را برای تبیین و تعلیم عقیده جدید مهیا می نماید. بنابراین صفویه که می خواست از ملت ایران امتی تحت لوای تشیع بسازد طبیعی بود که واقعه کربلا را ترویج نماید؛ زیرا آن از یک سو تبیین کننده مذهب تشیع بود و از سوی دیگر عاشورا به سبب ماهیتش با فطرت انسانها و روحیه آزادگی و ظلم ستیزی ایرانیان سازگار بود؛ چنان که ساموئل گرین اظهار می دارد:

«ایرانیهای شیعه اوایل زمان صفویه، به واسطه ذوق جدید و تعصب ملی به هیجان درآمده، میدانی برای نمودن جمعیت مذهبی خود طالب بودند. این امر، در موقع تعزیه وقایع مهمه زندگی علی علیه السلام و اخلاف او میسر گردید»(19).

عامل تولی و تبری از مهم ترین ارکان تغییر مذهب به شمار می آمد و این عامل اساسی از طریق مجالس سوگواری تحقق یافت و به عبارت دیگر، سخنان مهرآمیز وعاظ و مداحی شورانگیز مداحان، اصول و فروع عقاید تشیع را در قلوب مردم جای داد. عشق به اهل بیت پیامبر در میان ایرانیان از مهم ترین عواملی بود که تغییر مذهب را در ایران تا حدی آسان و موفقیت آمیز نمود و متولیان امر کوشیدند که با بهره گیری از این پتانسیل موجود در جامعه امتی واحد بسازند. لذا در ایام محرم در هر کوی و برزن مجالس عزاداری برپا نمودند و مردم را به مجالسی وارد کردند که تا حدود زیادی با آن آشنایی و تعلق خاطر داشتند، چنان که مسیو ماربین آلمانی می نویسد:

«در جمیع فرق اسلامیه طبقه ای دیده نمی شود که از روی دیانت منکر ذکر مصائب حسین علیه السلام شده و نفرت از آن نماید، بلکه عموما یک گونه رغبت طبیعی به ادای این رسم مذهبی دارند و جز این نکته اتحادیه در مسلمانان مختلفة العقیده دیده نمی شود»(20).

با حضور در این مجالس، رفته رفته کینه ها و دشمنیها و جداییهای ناشی از اختلافات فرق مذهبی و احیانا قومی نیز تا حد قابل توجهی به دوستی، محبت و وحدت مبدل می شد و این گام اول و تا حدودی مشکل در جهت ساختن امتی جدید بود.

مرحله بعد ایجاد علقه و بالا بردن آگاهیها نسبت به مذهب تشیع بود. در این محافل و مجالس واعظان می توانستند با موعظه های آتشین خود با استفاده از آیات و روایات و تاریخ، حقانیت مذهب شیعه را ثابت کنند و مداحان و نوحه سرایان با ذکر فضائل و مصیبتهای وارده بر ائمه می توانستند بین قلوب مردم و ائمه طاهرین رابطه عاطفی برقرار کنند و نسبت به دشمنان آنها بذر نفرت و عداوت بیفشانند؛ چنان که جوزف مورخ فرانسوی اظهار می دارد:

«فرقه شیعه حتی در زمان سلاطین صفویه مذهب خود را به زور شمشیر ترقی ندادند. به قوه کلام که اثرش بیشتر از شمشیر است این طایفه به این درجه ترقی محیّر العقول نموده اند».(21)

فیگوئروا هم که در سال 1028ق در ایام سلطنت شاه عبّاس اول به ایران مسافرت کرده و از نزدیک با مجالس وعظ و خطابه و عزاداری آشنا شده در این باره اظهار می دارد:

«موعظه گران این مجالس علمای شرع اند و غالبا ملا یا قاضی نامیده می شوند. اینان در هر جایی که مردم گرد آمده باشند بر منبرهای بلند می نشینند و با حرارت تمام و سخنان گیرا، خصوصیات مرگ یا شهادت حسین علیه السلام ، امام بزرگ خویش را بیان می کنند»(22).

آیة اللّه العظمی گلپایگانی از مراجع معاصر نیز که خود شاهد ممنوعیت برگزاری مراسم عاشورا از سوی رضا شاه و اهتمام مردم در برگزاری آن بوده درباره اهمیت مراسم عاشورا در ترویج تشیع اظهار می دارد:

«در هر دهی، در هر شهری، در هر مکانی، این دین با این مجالس ترویج می شود. اگر روضه نباشد به این عمومیت نمی شود، چون این عزاداری دین مردم شده و از دین مردم است و با گوشت و پوست و خون مردم ممزوج شده»(23).

روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام در باره ثواب گریه در عزای امام حسین علیه السلام که از طریق علمای شیعه و سنی در کتب روایی و مقاتل به ویژه روضة الشهداء(24) که از منابع اصلی مجالس عزاداری بود، نقل شده بود به مجالس عزاداری جنبه شرعی می داد و در مردمی که خواهان سعادت اخروی بودند انگیزه قوی ایجاد می کرد که با میل و رغبت در این مجالس شرکت کنند؛ چنان که جوزف مورخ فرانسوی در این باره می نویسد:

«... زیاده بر آنچه به تصور آید عام و خاص این فرقه را راسخ العقیده گردانده و همین نکات باریک سبب شده است که از آغاز ترقیِ مذهب شیعه شنیده نشده است که جمعی یا جماعتی از آنان ترک دین اسلام را گفته یا به سایر فرق اسلامیه بگروند»(25).

به نظر ما این به سبب اقتدار شیعیان بود که در اثر همبستگی ناشی از حضور مستمر در مراسم مذهبی به دست آمده بود و این حقیقتی است که از نظر مستشرقان هم مخفی نمانده است(26).

بدین سان مردم ایران که به زودی دریافتند حیات سیاسی، مذهبی و اجتماعی آنان مرهون مجالس سوگواری برای ائمه طاهرین به ویژه امام حسین علیه السلام است، چنان با آن مراسم خو گرفتند و در برگزاری آن همت به خرج دادند که حدود دو قرن و نیم بعد که نادر شاه کوشید از برگزاری آن جلوگیری کند موفقیتی به دست نیاورد. مؤلّف عالم آرای نادری در این باره می نویسد:

«امّا به طور مخفی شیعیان و موالیان در تعزیه داری اقدام داشتند و در اکثر بلاد جمعی از بوکاپیشگان به نهج سابق ماتم داری و تعزیه داری می نمودند»(27).

از عملکرد نادرشاه به خوبی برمی آید که مراسم عزاداری به ویژه در ماه محرم در تقویت و رشد مذهب تشیع نقش انکارناپذیری داشته است و گر نه، همان طور که قبلاً گفته شد، نادرشاه برای ممانعت از برگزاری آن اقدام نمی کرد.

مردم ایران با حضور در این مراسم با حقیقت و فلسفه تولی و تبری آشنا می شدند و علاوه بر آن، اصول، فروع و احکام مذهب خود را فرا می گرفتند؛ از این رو توده شیعیان به رغم بی سوادی می توانستند تا حدودی پاسخگوی نیازهای مذهبی خود باشند. در واقع این مجالس از یک سو محلی برای همبستگی و همدلی مردم و از سوی دیگر نوعی مدرسه همگانی بود که به تبیین و تعلیم مبانی تشیع می پرداخت. امام خمینی قدس سره در این باره می نویسد:

«مجالسی که به نام روضه در بلاد شیعه به پا می شود با همه نواقص که دارد باز هر چه دستور دینی و اخلاقی است و هر چه انتشار فضائل و پخش مکارم اخلاق است در اثر همین مجالس است. دین خدا و قانونهای آسمانی که همان مذهب مقدس شیعه است که پیروان علی علیه السلام و مطیعان اوالوالامرند در سایه این مجالس مقدس که اسمش عزاداری و رسمش نشر دین و احکام خداست تاکنون به پا بوده و پس از این هم به پا خواهد بود».(28)

سیاحان اروپایی نیز که این مراسم را از نزدیک مشاهده کرده و جزئیات آن را به دقت ثبت کرده اند به این نکته اشاره نموده اند که به احتمال زیاد وعاظ بخشی از سخنرانی خود را به بیان احکام، آیات قرآن و احادیث ائمه و تفسیر آنها اختصاص می دادند و ذکر وقایع عاشورا و خواندن مصیبت هم از ضروریات این مجالس بود(29) به گونه ای که مستمعان نه تنها با محتوای مذهبشان آشنا می شدند، بلکه پیوندی عالمانه و آگاهانه و عاطفی با ائمه طاهرین برقرار می نمودند که این خود در تقویت باور مذهبی آنها بسیار مؤثر بود.

نتیجه گیری

متولیان مذهب تشیع از مراسم عاشورا که در ایران سابقه ای دیرینه داشت و شیعه و سنی جدای از اختلافاتشان به آن تعلق خاطری داشتند، برای تبیین و ترویج مذهب تشیع بهره برداری کردند و از آنجا که ماهیّت این مجالس بر مبنای شور و شعور استوار بود و با فطرت انسانها سازگار می نمود، این کار عظیم با کمترین تنش به صورت طبیعی انجام شد. بنابراین با توجّه به کارکرد مراسم عاشورا در استواری مذهب تشیع که از ارکان جدایی ناپذیراین مذهب گشته است، نمی توان شکوه و عظمت تشیع را بدون آن تصور کرد.



1 امیر محمود خواند، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، با تصحیح و تحشیه محمّد علی جرّاحی، نشر گستره، 1370ش، ص 66-65؛ حسن بیک روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبد الحسین نوایی، تهران، بابک، 1357ش، ص 86؛ ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغان فاروق سومر، تهران، طهوری، 1356ش؛ عبدی بیک شیرازی، تکملة الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوائی، نشر تهران، 1369ش، ص 41-40؛ قاضی احمد غفاری، تاریخ جهان آرا، به کوشش سید ابوالقاسم مرعشی، تهران، انتشارات کتابفروشی حافظ، 1343ش، ص 266؛ سفرنامه های ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، انتشارات خوارزمی، 1349ش، ص 310.

2 بنگرید به: عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش، ص 224.

3 محمّد یوسف واله اصفهانی، خلد برین، به کوشش میر هاشم محدّث، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1372ش، ص 197-196 و نیز ص 122، 171، 201-199؛ تاریخ عالم آرای صفوی، به کوشش یداللّه شکری، انتشارات اطلاعات، 1363ش، ص 124-123.

4 محمّد یوسف واله اصفهانی، خلد برین، ص 200 و 123.

5 بنگرید به: مؤلّف نامعلوم، عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349ش، ص 399-398.

6 محمّد مترجم اسپناقچی، تاریخ انقلاب اسلام بین الخاص و العام، ص 321-320.

7 رضا قلیخان هدایت، تاریخ روضة الصفا ناصری، خیام، 1339ش، ج 8 ، ص 171.

8 عبد الحسین نوایی، شاه طهماسب صفوی، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350ش، ص 229-228.

9 علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صفوی، کتابخانه دانشجویی و دانشگاه ادبیات و علوم انسانی، 1352ش، ص 159.

10 مسیو ماربین آلمانی، سیاسة الحسینیه یا رولیسیون کبیر، چاپ زهره، بی تا، ص 45-44.

11 همان، ص 50.

12 گاسپار دروویل، سفر در ایران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، چاپ سوم: انتشارات شباویز، 1367ش، ص 139-138.

13 رضا قلیخان هدایت، تاریخ روضة الصفا ناصری، ج 8 ، ص 169.

14 محمّد مترجم اسپناقچی، تاریخ انقلاب اسلام بین الخاص و العام، ص 600-599، به نقل از: یوسف جمالی، زندگانی شاه اسماعیل اول، ص 242-241.

15 پترجی چلکووسکی، تعزیه نیایش و نمایش در ایران، ترجمه داوود حاتمی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش، ص 166-165؛ پیترو دلاواله، سفرنامه، ترجمه شجاع الدین شفا، نشر علمی و فرهنگی، 1370ش، ص 123-122؛ ساموئل گرین، ایران و ایرانیان، به اهتمام رحیم رضازاده ملک، تهران، چاپ آفتاب، 1363ش، ص 435-434.

16 بنگرید به: رضاقلیخان هدایت، تاریخ روضة الصفا ناصری، ج 8، ص 407-406؛ اسکندر بیک منشی، عالم آرای عباسی، تصحیح محمّد اسماعیل رضوانی، دنیای کتاب، 1377ش، ج 2، ص 1367 و 1407-1406.

17 قاضی نور اللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1365ش، ج 2، ص 153-152.

18 محمّد کاظم مروی (وزیر مرو)، عالم آرای نادری، با تصحیح و مقدمه محمّد امین ریاحی، اتشارات علمی، 1358ش، ج 3، ص 982. شورای دشت مغان در سال 1148ق به امر نادرشاه تشکیل شد و سلطنت ایران از صفویه به نادرشاه افشار انتقال یافت.

19 ساموئل گرین، ایران و ایرانیان، ص 433.

20 مسیو ماربین آلمانی، سیاسة الحسینیه یا رولیسیون کبیر، ص 45.

21 همان، ص 53.

22 بنگرید به: دن گارسیا دسیلوا فیگوئروآ، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، 1363ش، ص 309-308.

23 علی ربانی خلخالی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، تهران، چاپ بهرام، محرم 1411ق، ص 14-13.

24 ملا حسین واعظ کاشفی، روضة الشهداء، با تصحیح و حواشی آیة اللّه ابو الحسن شعرانی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1371ش، ص 13-12.

25 مسیو ماربین آلمانی، سیاسة الحسینیة یا رولیسیون کبیر، ص 57-56.

26 ساموئل گرین، ایران و ایرانیان، ص 433؛ مسیو ماربین آلمانی، سیاسة الحسینیة یا رولیسیون کبیر، ص 45-44.

27 محمّد کاظم مروی، عالم آرای نادری، ج 3، ص 982؛ جونس هنوی، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، چاپ دوم: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365ش، ص 157-156.

28 امام خمینی، کشف الاسرار، انتشارات دین و دانش، بی تا، ص 174-173.

29 فیگوئرا، سفرنامه، ص 310-309.


منابع مقاله:


مجله مشکوة، شماره 81، دکتراصغر فروغی سایت حوزه نت


مطالب بیشتر

 نظرات شما



نام    
پست الكترونيكي:  
نظر:  
 
 
 
 
   
دریافت اطلاعات...
مقالات
دریافت اطلاعات...