بدون خنده در این خانه هیچ شوری نیست
بخند ، خنده ی تو آرزوی دوری نیست
همیشه سنگ مرا می زدی به سینه ، نگو
نگو که درد مر ا چاره جز صبوری نیست
سپید و سرخ ؟ ! نه این لکه های خونابه
برای پیرهنت وصله های جوری نیست
بگو از چه کسی رو گرفته ای ؟هر قدر
نگاه می کنم این جا فقیر کوری نیست
گمان نکن که حضور تو - آه - ماه بلند
در آسمان زمین خورده ام ضروری نیست
کبوتری که پرش را شکسته صاعقه ای
به فکر راه رهایی پر عبوری نیست
کسی نبود بداند قلم اگر میخ است
برای کندن بر لوحه ی بلوری نیست
*******
بخواه بر دل من داغ آرزویی را
بخند ، خنده ی تو آرزوی دوری نیست
امیر اکبر زاده