چقدر آرد نشسته است روی دامانت
فدای گردش دستاس آسیابانت
از آن زمان که تو را از بهشت آوردند
نشستهاند ملایک سر خیابانت
همیشه فصل بهاری همیشه سر سبزی
اگر چه پر شده از برگ زرد گلدانت
ببین که پلک خدا هم به هق هق افتاده است
به گریه های کبود بدون پایانت
سر مزار تو حتی مدینه محرم نیست
خدا برای همین است کرده پنهانت
الا مسافر گندم نخوردهی دنیا
چقدر آرد نشسته ایت روی دامانت
علی اکبر لطیفیان