سلطانِ سلاطین!
شنبه 13 شهريور 1389      19506بازديد


سلطانِ سلاطین!

شیخ محمد طاهر نجفی سالها خادم مسجد کوفه بود  و با خانواده خود در همان جا منزل داشت  و اکثر اهل علم نجف که به آن جا مشرف می شدند، او را می شناسند و تاکنون چیزی جز حسن و صلاح از او نقل نکرده اند و ایشان از هر دو چشم نابینا اشد . او می گفت:
« هفت یا هشت سال قبل، به علت نیامدن زوّار و جنگ بین دو طایفه در نجف اشرف، که باعث قطع تردد اهل علم به آن جا شد، زندگانی بر من تلخ گشت؛ چون راه درآمد من منحصر به این دو دسته ( زوار و اهل علم ) بود؛ به طوری که اگر آنها نمی آمدند، زندگی ام نمی چرخید.
 با این حال و با کثرت عیال خود و بعضی از ایتام، که سرپرستی آنها با من بود، شب جمعه ای هیچ غذایی نداشتیم و بچه ها از گرسنگی ناله می کردند. بسیار دلتنگ شدم.
من غالباً به بعضی از اوراد و ختوم مشغول بودم. در آن شب که بدی حال به نهایت خود رسیده بود، رو به قبله، میان محل سفینه ( معروف به جای تنور ) و دکة القضاء ( جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای قضاوت می نشسته اند ) نشسته بودم و شکایات حال خود را به خدای متعال می نمودم و اظهار می کردم که خدایا به همین حالت فقر و پریشانی راضی هستم.

و باز عرض کردم: چیزی بهتر از آن نیست که چهره مبارک سید و مولای عزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیچ نمی خواهم.
ناگهان خود را سر پا دیدم که در یک دستم سجاده ای سفید و دست دیگرم در دست جوان جلیل القدری که آثار هیبت و جلال از او ظاهر است، قرار داشت. ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه در برداشت.

 من ظاهربین، خیال کردم که یکی از سلاطین است؛ اما عمامه به سر مبارک داشت و نزدیک او شخص دیگری بود که لباس سفیدی به تن کرده بود. با این حالت به سمت دکه ای که نزدیک محراب است به راه افتادیم وقتی به آن جا رسیدیم، آن شخص جلیل که دست من در دست او بود فرمود:
 یا طاهر افرش السجاده. ( ای طاهر سجاده را فرش کن.)

آن را پهن نمودم دیدم سفید است و می درخشد و با خط درخشان چیزی بر آن نوشته شده بود ولی جنس آن را تشخیص ندادم. من با ملاحظه انحرافی که در قبله مسجد بود، سجاده را رو به قبله فرش کردم.
فرمود: چطور سجاده را پهن کردی؟
 من از هیبت آن جناب از خود بی خود شدم و از شدت حواس پرتی گفتم: فرشتها بالطول و العرض ( سجاده را به طول و عرض پهن نمودم. )

فرمود: این عبارت را از کجا گرفته ای؟ گفتم: این کلام از زیارتی است که با آن، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت می کنند.

در روی من تبسم کرد و فرمود: اندکی فهم داری.
 بعد هم بر آن سجاده ایستاد و برای نماز تکبیر گفت و پیوسته نور عظمت او زیاد می شد به طوری که نظر بر روی مبارک ایشان ممکن نبود. آن شخص دیگر، به فاصله چهار وجب پشت سر ایشان ایستاد.
هر دو نماز خواندند و من روبروی ایشان ایستاده بودم. ناگهان در دلم راجع به او چیزی افتاد و فهمیدم ایشان از آن اشخاصی که من خیال کرده ام، نیست. وقتی از نماز فارغ شدند، حضرتش را دیگر در آن جا ندیدم اما مشاهده کردم که آن بزرگوار روی یک کرسی حدود دو متری که سقف هم داشت، نشسته اند و آن قدر نورانی بودند که چشم را خیره می کرد. از همان جا فرمودند:
« ای طاهر احتمال می دهی من کدام سلطان از این سلاطین باشم؟ »
عرض کردم: مولای من، شما سلطان سلاطینید و سید عالمید و از این سلاطین معمولی نیستید.
فرمود:
« ای طاهر به مقصد خود رسیدی دیگر چه می خواهی؟ آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ »
بعد هم وعده گشایش از تنگدستی را به من دادند. در همین لحظه شخصی که او را می شناختم و کردار زشتی داشت از طرف صحن مسلم وارد مسجد شد. آثار غضب بر آن جناب ظاهر و روی مبارک را به طرف او کرد و رگ هاشمی در پیشانیش پدیدار شد و فرمود:
« ای فلان، کجا فرار می کنی؟ آیا زمین و آسمان از آن ما نیست و در احکام و دستورات ما جاری نمی شود؟ تو چاره ای جز آن که زیر دست ما باشی، نداری؟»
آنگاه به من توجه کرد و تبسم نمود و فرمود:
ای طاهر به مراد خود رسیدی؛ دیگر چه می خواهی؟

به خاطر هیبت آن جناب و حیرتی که از جلال و عظمت او به من دست داد، نتوانستم سخنی بگویم. باز ایشان سخن خود را تکرار فرمودند؛ اما شدت حال من به وصف نمی آمد. لذا نتوانستم جوابی بدهم و سؤالی از حضرتش بنمایم. و در این جا به فاصله چشم برهم زدنی نگذ شت که ناگهان خود را در میان مسجد، تنها دیدم. به طرف مشرق نگاه کردم، دیدم فجر طلوع کرده است.

شیخ طاهر گفت: با آن که چند سال است که کور شده ام و بسیاری از راه های کسب درآمد بر من بسته شده، که یکی از آنها خدمت علماء و طلابی بود که به کوفه مشرف می شدند؛ اما طبق وعده حضرت، از آن تاریخ تا به حال الحمدلله در امر زندگی گشایش شده و هرگز به سختی و تنگی نیفتاده ام. »


مطالب بیشتر


     نظرات شما



    مریم  
    سلام
    واقعا قشنگ بود.
    الهی به حق آبروی همسرش زهرا به ما هم عنایت کند.
    جمعه 15 ارديبهشت 1391
    زهرا  
    به آبری خانم حضرت ژهرا بانوی دوعالم قسم نصیب منو حقیرهم بشود دیدار با صاحبمان پنج شنبه 09 آبان 1392
    شهروند  
    سلام زیبا بود
    منبع رو هم لطفا ذکر کنید
    سه شنبه 22 بهمن 1392
    ایدا  
    زندگی خانواده منم نجات داد واقعا بهش مدیونیم شنبه 09 اسفند 1393
    ثریا  
    دوست دارم مولایم پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394
    علی  
    انشاء الله دیدار روی مبارکش نصیبب من گناهکار هم بشود . چهارشنبه 20 خرداد 1394
    ناصر  
    به قول ایت الله فاطمی نیا دیدن امام زمان(عج) خیلی خوبه ولی بالاتر از اون اینه که امام زمان(عج) از ما راضی باشد جمعه 30 مرداد 1394
    فاطمه  
    خیلی قشنگگگگگگگگگگگگ بود من از وقتی لب تاب خریدم به دنبال رمان بودم که اثلا به دردم نمی خورد من 13 سالمه مامانم میگه این چیز ها به درد تو میخوره من با حرف های مامانم وبهترین معلمم که مدیونشم به دنبال این چیز ها اومدم که بهتر از رمان های علکی وخیالی چهارشنبه 14 بهمن 1394
    ریحانه  
    واقعا زیبا و دلربا پنج شنبه 22 بهمن 1394
    اصغر  
    خیلی خوب بود. خدا کنه از ما راضی باشه هر چند گناهان زیادی داریم

    پنج شنبه 25 شهريور 1395
    ابراهیم  
    خدایا خودت دست من حقیر را بگیر تا راه را گم نکنم. چهارشنبه 21 مهر 1395
    مهدی  
    زیبا بود و تشکری میکنم از دستندر کارانتون جمعه 28 آبان 1395
    ناصر  
    خوشا به حال هر کسی که امام زمان رو می بینه
    مولا جان به حق مادرتون نرجس خاتون اجازه بدید تا بتونم شمارو ببینم واز یاران شما باشم .انشاءالله وجود مبارکتون از من راضی باشه من خیلی گناه کردم اما با این حال دوست دارم توفیقی حاصل بشه تا شما رو ببینم
    اللهم عجل لولیک الفرج
    الهی آمین
    جمعه 29 ارديبهشت 1396
    مهدی  
    الهم عجل لولیک الفرج چهارشنبه 28 تير 1396
    سمیه  
    سلام‌آقای‌من
    منو‌ببخش‌
    امیدوارم‌بتونم‌یه‌تصمیم‌جدی‌توزندگیم‌برای‌تحولم‌بگیرم
    جمعه 03 آذر 1396
    سمیه  
    سلام‌آقای‌من
    منو‌ببخش‌
    امیدوارم‌بتونم‌یه‌تصمیم‌جدی‌توزندگیم‌برای‌تحولم‌بگیرم
    جمعه 03 آذر 1396
    رضوانه  

    سلام مولای من
    دلمان تنگ است،
    خداوند در ظهورتان تعجیل بفرماید انشاءالله.
    شنبه 14 بهمن 1396
    حمید  
    سلامتی و تعجیل در فرجشان صلوات پنج شنبه 17 اسفند 1396
    محمدرضا  
    آقا یه نگاه هم بمن کن منم محتاج محتاجم من مشتاق دیدارم منم میخام درخونه شما آبرومندباشم کمک کمکم کن به حق اسیری حضرت زینب س شنبه 25 فروردين 1397
    سید امیر حسین موسوی  
    واقعا داستان فوق العاده ای بود انشاالله ما هم آقا را ملاقات کنیم🙂🙂 چهارشنبه 14 آذر 1397
    مهدی  
    خدایا امام زمان رو از ما راضی قرار بده و دعا هاشون رو شامل حال همه ما قرار بده شنبه 08 دي 1397
    محسن  
    لذت بردم چهارشنبه 01 مرداد 1399
    نام    
    پست الكترونيكي:  
    نظر:  
     
     
     
     
       
    دریافت اطلاعات...
    مقالات
    دریافت اطلاعات...