ای زدست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
دوشنبه 22 اسفند 1390      8744بازديد

عکس فاطمیه

ای زدست و سینه و بازوی تو حیدر خجل

هم غلاف تیغ ، هم مسمار در ، هم در خجل

باغروب آفتاب طلعت نورانیت

گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل

هم صدف بشکست ، هم دردانه ات از دست رفت

سوختم بهر صدف ، گردیدم از گوهر خجل

همسرمرا پیش چشم دخترم زینب زدند

مردم از بس گشتم از آن نازنین دختر خجل

گاهگاهی مرد خجلت میکشد از همسرش

مثل من ، هرگز نگردد مردی از همسر خجل

همسرم با چادر خاکی به خانه بازگشت

ازحسن گردیده ام تا دامن محشر خجل

خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد

مادر از دختر خجل شد ، دختر از مادر خجل

باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد

باغبان از غنچه و از لاله ی پرپر خجل

بانگیا فضه خزینی تا به گوش خود شنید

ازکنیز خویش هم ، شد فاتح خبیر خجل

نظم"میثم" شعله زد بر جان اولاد علی

تا لب کوثر بود از ساقی کوثر خجل

غلامرضا سازگار

مطالب بیشتر


 نظرات شما



نام    
پست الكترونيكي:    
نظر:  
 
 
 
 
   
دریافت اطلاعات...
مقالات
دریافت اطلاعات...